اين را ميدانيم كه غياثالدين لقب، ابوالفتح كنيه، عمربن ابراهيم نام شخصي و نيشابوري دال بر اصالت تعلق او به شهر نيشابور است.
اينكه «خيام» شهرت يافته شايد اشارهاي به اشتغال پدر يا نياكانش به كار «خيمهدوزي» باشد و نويسندگان ديگر هم به اين موضوع اشاره دارند.
دربارة هنگام تولد و فوت او آگاهيهاي چندي به توسط نويسندگان پس از او درج شده است. يكي از اين نوشتهها كه از جمله قديميترين سرگذشتهاي خيام نيز هست، نوشتة ظهيرالدين بيهقي در كتاب تتمه صوان الحكمه است كه ضمن اشاراتي به زندگي، آرا و انديشههاي او، طالع تولد او را نيز ذكر كرده است. لقب نيشابوري كه همواره با نام خيام همراه است، نشاندهندة اصالت نيشابوري اوست.
هرگونه كه تاريخ و سوانح زندگي خيام را ترسيم كنيم، بايد توجه كنيم آغاز و پايان زندگي او در اوج دوران حكومت سلاجقة خراسان در شهر نيشابور رخ داده است. دربارة استادان خيام، اين را ميدانيم كه او رياضيات را نزد ابوالحسن انباري و در شهر نيشابور آموخت و در حكمت نيز به يك واسطه شاگرد ابنسينا بود چرا كه خيام حكمت را از بهمنياربن مرزبان آموخت و بهمنيار خود شاگرد ابنسينا بود. مقدمات دانش را در همان نيشابور آموخت و در حكمت، رياضي، نجوم، طب، لغت، قرآن، حديث و تاريخ از جمله سرآمدان زمان بهشمار ميآمد، اگرچه پارهاي از نويسندگان به بدخلقيهايي از او اشاره دارند.
اين را هم ميدانيم كه به سمرقند، بلخ، هرات و ري سفر كرد و ردپاهايي از يكبار سفر حج او نيز ديده ميشود. با توجه به استقرار در اصفهان در زمان حكومت ملكشاه سلجوقي اصفهان را هم بايد جزء مناطقي بهشمار آورد كه بدانجا سفر كرده است.
دربارة اعتقادات خيام چه ميدانيم؟
براساس تفاسيري كه طي دهههاي اخير از شعر خيام شده، شايد در نگاه اول او را عارفي بيقيد و خوشگذران در نظر آوريم. اما واقعيت اين است كه اگر دانستههاي تاريخي خود را دربارة او كنار هم بگذاريم ميتوانيم نتيجه بگيريم حتي تا آخر عمر و لحظة وداع از زندگي نيز همچنان بهمثابة يك معتقد مذهبي زندگي ميكرده است. براساس قرايني در نوشتههايش ميتوان اين اعتقاد را در او ديد. براساس آنچه در رساله في الكون و التكليف آمده ميتوان او را انساني معتقد به حكومت ديني دانست كه مديريت جامعه را در دست افرادي لايق و تابع امر الهي ميخواهد. همچنين در پارهاي ديگر از نوشتههايش رگههايي از تعلق خاطر به نوعي جبريگرايي ديده ميشود و از ميان نويسندگان پس از او در نوشتههاي سنايي غزنوي ردپاهايي از نفوذ معنوي و تعلق خاطر مردمان به او بر اثر اين معنويت مشاهده ميگردد.
يك روايت بسيار مشهور تاريخي ديگر مربوط به آخرين لحظات زندگي اوست كه اعتقاد او را تا اين لحظهها نشان ميدهد. اين روايت كه هم بهوسيلة بيهقي و هم بهوسيلة تتوي ذكر شده به نقل از داماد خيام محمد بغدادي نقل ميكنند كه در آخرين روز حيات، او مشغول مطالعة فصل مربوط به صدور كثير از واحد، از كتاب شفا در مبحث الهيات بود. ناگهان سر خود را از كتاب برداشته و رو به داماد خود ميگويد جماعت را بخوان تا وصيت كنم. پس از وصيت، نماز گزارده و در سجده ذكر ميكند كه خدايا ميداني كه من تو را به اندازهاي كه در وسعم بود شناختم، پس مرا رحمت كن، و پس از اين ذكر، جان به جانآفرين تسليم كرد.
اين روايت تاريخي، تعلق خاطر مذهبي او را تا واپسين لحظات حيات نشان ميدهد.
مخالفان افکار خیام
افكار خيام گويا از همان ابتدا مخالفان و معارضاني براي او پيدا كرده است، از جملة اين معارضان بايد از امام محمد غزالي ياد كرد كه به نوشتة شهرزوري حتي ديداري بين او و خيام رخ داده و غزالي به بهانة شروع اذان جلسة گفتگو با خيام را نيمهتمام قطع كرده است، و ديگر شيخ نجمالدين كبري كه او نيز از خيام به خاطر داشتن تعلقات «فلسفي» و اينكه خيام فيلسوف بوده است به بدي ياد ميكند.
عليرغم آنكه در برههاي از تاريخ اين انديشه رواج يافت كه خيام شاعر، كسي بهجز خيام رياضيدان است، ما همچنان معتقد به يك خيام هستيم كه هم رياضيدان برجستهاي بوده و هم شاعر چيرهدستي كه رباعياتي از او بهجاي مانده است.
ديگر آنكه برخلاف بسياري كه خيام را شاعري لاقيد و خوشگذران ميدانند، نويسندة اين سطور معتقد است خيام دانشمندي چندوجهي و كثيرالاطراف است كه نميتوان تنها از يك منظر خاص بدو نگريست. استنادات بسياري از افراد كه خيام را فردي بياعتقاد ميدانند بخشي از رباعيات منتسب به خيام است كه ممكن است روزي به خيام نسبت داده شده باشند، اما امروزه اين انتساب منتفي گرديده است. خيام بدون ترديد شاعري چيرهدست، رياضيداني بزرگ و دانشمندي متفكر بوده است.
ديگر آنكه دانش رياضي خيام برگرفته از سير صعودي تكوين دانش رياضي و بهويژه جبر در عالم اسلام است كه همسو با رشد و تعالي اين دانش در قرون طلايي عالم اسلام رو به صعود دارد. بر اين اساس خيام را در دانش جبر بايد بيشتر يك پايهگذار جبر دانست تا بسطدهندة آن.
این مطلب برگرفته از کتاب «حکیم عمر خیام» از مجموعه کتابهای آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران، نوشته دکتر علی اکبر ولایتی، انتشارات امیرکبیر است. جهت مطالعه بیشتر درباره خیام، می توانید به این کتاب رجوع کنید.