تلخترین روز زمانى بود که بعد از قبول آتشبس از سوى امام (ره) و قبول قطعنامه 598، براى برقرارى آتشبس به نیویورک رفتیم. وقتى ما آنجا رفتیم، طارق عزیر نیامد.
خاطرات روزهای تلخ و شیرین ولایتی در دوره جنگ

با اینکه عراق از مدتها پیش شعار مىداد که قطعنامه را پذیرفته است، مدتى طول کشید تا بیاید و البته حاضر نشد که زیر نظر پرزدکوئیار با هم در مورد آتشبس صحبت کنیم. گفت قبل از اینکه در مورد آتشبس صحبت کنیم، باید در مورد لایروبى اروندرود حرف بزنیم. ما گفتیم لایروبى اروندرود چه ربطى به آتشبس دارد. حدس زدیم حالا که در جنگ نتوانستند قرارداد 1975 را از بین ببرند، مىخواهند که در مذاکرات صلح آن را از بین ببرند.
گفتیم که نه، اول آتشبس و بعد مذاکره. دیدیم که زیر بار نرفت. در نخستین جلسهاى که مىخواستیم با آقاى دکوئیار ملاقات کنیم، همین که من نشستم، دیدم که تلکسى به من دادند که در آن نوشته شده بود منافقین به ایران حمله کردهاند و کرند و اسلامآباد غرب را تصرف کردهاند و پشت دروازههاى کرمانشاه هستند، در حالى که ما رفته بودیم تا براى آتشبس صحبت کنیم. این تلخترین روز در طول شانزده سال عمر کارى من در امورخارجه بود.
و شیرینترین آن هم زمانى بود که صدامحسین در آخرین نامهاى که نوشت اعلام کرد قرارداد 1975 الجزایر را پذیرفته است. بار سنگین سیاسى جنگ روى دوش من و همکارانم بود و بعد هم بار مذاکرات سیاسى، به تصریح امام (ره)، روى دوش وزارت خارجه گذاشته شد. در عرض این نُه سال کار سیاسى، همه همت ما این بود که قرارداد 1975 از بین نرود؛ زیرا در آن صورت همه زحمتهایى که در جبهه کشیده شده بود، هدر مىرفت. صدامحسین جنگ را شروع کرد که همه اروندرود را بگیرد و اگر ما در مذاکرات سیاسى کوچکترین غفلتى مىکردیم، زحمات جبههها هدر مىرفت؛ بنابراین، موقعى که صدامحسین در آخرین نامهاى که براى آقاى هاشمى نوشته بود، گفت که قرارداد 1975 را پذیرفته است، بسیار خوشحال شدیم. البته خاطرات شیرین دیگرى مثل همان تعویض محل اجلاس غیرمتعهدها هم هست، اما به نظرم این یکى از همه شیرینتر آمد.
درباره تلخترین خاطره مسئلهاى به یادم آمد که شاید چندان دیپلماتیک و بهداشتى نباشد، ولى برایتان مىگویم شاید جالب باشد. آن موقعى که تلکس را به من دادند، آنقدر ناراحت شدم که من که سیگار نمىکشیدم از یکى یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتى فیلترش را هم کشیده بودم، ولى خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را مىکشم!
ما گفتیم امام(ره) پذیرفتهاند و قطعنامه را قبول داریم. عراقىها و طرفدارانشان از قبل تبلیغ مىکردند که عراق قطعنامه را پذیرفته، ولى حالا که ما باید مىرفتیم آنجا و مىنشستیم و در مورد آتشبس، عقبنشینى، جبران خسارتها، مبادله اسرا، و بسیارى از مسائل دیگر صحبت مىکردیم؛ راه پرپیچ و خمى را روبهروى خودمان مىدیدیم. در همان اول کار، نهتنها آنها آتشبس را نپذیرفتند، بلکه از جبهه دیگرى حمله کرده بودند و وقتى مىدیدیم با این همه شهید و فداکارىهایى که ملت انجام داده بودند، آخرش اینگونه شده برایمان بسیار تلخ بود.
منبع: کتاب «حرفی از هزاران» (مجموعه مقاله ها، مصاحبه ها، سخنرانى ها،گفت وگوها و خاطرات دکتر علی اکبر ولایتی)، ص 958