تاریخ ایران و الزامات تمدن نوین اسلامی ایرانی

تاریخ ایران و الزامات تمدن نوین اسلامی ایرانی

بسمه تعالی

تاریخ ایران و الزامات تمدن نوین اسلامی ایرانی

دکتر علی اکبر ولایتی

وقتی از فرهنگ و تمدن اسلامی سخن به میان می‌آید باید نخست اثبات کنیم که دین اسلام از تمدن و فرهنگ ویژه‌ای برخوردار بوده است پس باید نخست این دو واژه را دقیقاً تعریف کنیم تا از این راه مقصود خود را از آنچه فرهنگ و تمدن اسلامی می‌نامیم بیان کنیم

از آنجا که دف نهایی ما این دو در این اثر اثبات این مسئله است که تمدن اسلامی در مسیر تجدید حیات و عظمت خود گام برمی‌دارد

به طور کلی تعریف زمانی عرضه می‌شود که پرسشی مطرح شود در بحث فرهنگ و تمدن اسلامی نیز برای پژوهند پرسش‌های فراوانی پدید می‌آید پرسش‌های عظیم است که تمدن و فرهنگ چیست تفاوت این دو کدام است آیا یک جامعه در مسیر تکاملی خود اید فرهنگ برجسته‌ای داشته باشد یا فرهنگ جزئی از تمدن است یا فرهنگ مقدم بر تمدن است رابطه این دو مفهوم چیست امل موثر در زایش و اعتلای تمدن‌ها چیست آیا این عوامل در بررسی تاریخ تمدن اسلام نقش داشته‌اند که بتوانیم واژه تمدن را به تمدن اسلامی اطلاق کنیم چه عواملی موجب فرسایش تمدن‌ها می‌گردد معرفی کنند یا تمدن فاقد فرهنگ در طول حیات خود با مشکل روبرو خواهد شد نظریه برخورد تمدن‌ها چیست این نظریه چه نتایجی را به دنبال خواهد داشت این پرسش‌هایی از است  نادیده انگاشتن آنها موجب خروج پژوهشگر از مسیر اصلی خود می‌شود زیرا یک تحقیق هنگامی می‌تواند در موضوعی تحقیق کند که تعریفی دقیق و تا حد امکان جامع و مانع از موضوع داشته باشد

برای ارائه تعریفی دقیق باید به موضوع از ابعاد گوناگون یا از دیدگاه‌های مختلف نظر افکند و پس از بررسی مهمترین آرا و نظریات ارائه شده تعریفی به دست داد که دیدگاه‌های دیگر را نیز در برگیرد

باید این نکته را در نظر داشت که تمدن مفهومی بدیع و جدید است و زمانی که درباره آن داوری می‌شود یا حکمی صادر می‌گردد درصدی از خطا در این حکم معقول و منطقی است تمدن کلمه و مفهومی است که بر ساخته انسان‌های سده‌های اخیر است و بر اساس آن تاریخ محدوده انسانی و جغرافیایی از ابعاد هنری علمی اقتصادی و غیر بحث و بررسی می‌شود بی‌شک واژه تمدن طی سده‌ها دچار تحول مفهومی شده است این ویژگی در مورد مفاهیمی دیگر همچون فرهنگ تاریخ و توسعه نیز صادق است از آنجا که اختلاف نظرهای بسیاری در تعریف و تبیین هر کدام از این مفاهیم وجود دارد لذا می‌توان به روز شبهاتی را در خصوص مباحث مربوط به این مفاهیم با توجه به تعریفی که برگزیده می‌شود انتظار داشت هرچند کوشش خواهد شد از این کاستی تا حد امکان پرهیز شود

تمدن از دیدگاه دانشمندان مغرب زمین و مطابق یکی از تازه‌ترین سخنانی که در این باره بیان شده تعریف ساموئل هانتینگتون است: تمدن بالاترین گروه بندی فرهنگی و گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی به شمار می‌آید.

هنری لوکاس تمدن را پدیده‌ای به هم تنیده شده می‌داند که همه رویدادهای اجتماعی اقتصادی سیاسی و حتی هنر و ادبیات را در بر می‌گیرد .

اندیشمند دیگری با پرداختن به لفظ تمدن می‌نویسد تمدن واژه‌ای است برای توضیح مراحلی معین از تحول اجتماعی در برابر این نظر مورخ معروف آرنولد توین بی معتقد است تمدن حاصل نبوغ اقلیت مبتکر و نوآور است یعنی طبقه ممتاز جامعه که واجد نبوغ ابتکار و نوآوری است و در اثر تحولات و سیر تکامل جامعه تمدن را پدیدار می‌کند

از میان دیگر تعابیر پژوهشگران غربی سخن آلفرد وبر که تمدن را محصول دانش و فناوری می‌داند با اندیشه ویل دورانت درباره این واژه نزدیکی دارد.

به نوشته ویل دورانت وقتی فرهنگ عمومی به حدی معین برسد فکر کشاورزی تولید می‌شود او در حقیقت این تعریف را از معنای لغوی واژه تمدن به مفهوم شهرنشینی اقتباس کرده است ویل دورانت می‌گوید در محل برخورد راه‌های بازرگانی و شهرهاست که عقل مردم بارور می‌شود.

بنابر باوری دیگر تمدن در پی تعالی سجایای اخلاقی و ویژگی‌های نیک آدمیان پدید می‌آید نظری که در میان عوام نیز شایع است یعنی کسی که اخلاق پسندیده و حسن معاشرت داشته باشد متمدن به شمار می‌آید.

از نظر ویل دورانت شهر می‌تواند محل برخورد راه‌های تجاری باشد و بین این دو مفهوم اثر متقابل وجود دارد در شهر است که شماری از مردم به فکر ایجاد مرکز علم و فلسفه و ادبیات و هنر می‌افتند سخنی که مولف تاریخ تمدن آن را به تمثیل چنین بیان می‌دارد: مدنیت از کشاورزی آغاز می شود و تکاملش را در شهرنشینی می‌بیند.

این تعابیر و تعاریف ویژه دانشمندان مغرب زمین است اما شرقی‌ها نیز برداشت‌ها و تعاریف خاص خود را از واژه تمدن دارند. ابن خلدون قدیمی ترین متفکر مسلمان که در فلسفه تاریخ سخن گفته است تمدن را حالت اجتماعی انسان می‌داند.  از نظر ابن خلدون جامعه‌ای که با ایجاد حاکمیت نظم پذیر شده مناسب و پایگاه‌های حکومتی تشکیل داده تا بر حفظ نظم نظارت نماید و از حالت زندگی فردی به سوی زندگی شهری و شهرنشینی روی آورده و موجب تعالی فضایل و

ملکات انسانی چون علم و هنر شده است حائز مدنیت است. اما اندیشمندی دیگر از شمال آفریقا سده‌ها پس از ابن خلدون می‌نویسد تمدن مجموعه‌ای از عوامل اخلاقی و مادی است که به یک جامعه فرصت می‌دهد برای هر فردی از افراد خود در هر مرحله‌ای از مراحل زندگی از کودکی تا پیری همکاری لازم را برای رشد به عمل آورد و تمدن موجب مصونیت زندگی انسان و تامین روند حرکت و فراهم آوردن نیازمندی‌های فرد است و همچنین وسیله‌ای است برای حفاظت از شخصیت ملی و دینی او...

افزون بر این دو دیدگاه در ایران سید حسن تقی‌زاده تمدن را نهضت علمی صنعتی اجتماعی سیاسی و مدنی توام با آزادی می‌داند و معتقد است که این نهضت طی ۵ یا ۶ قرن گذشته در اروپا و بعدها در آمریکا پیدا شده و رفته رفته تکامل یافته است.

تعریف تمدن

تاکنون تعاریف بیشماری از سوی صاحب نظران در این باره عرضه شده و هر یک به نوعی بیانگر دیدگاه‌های فکری گویندگان است اما به اعتقاد ما فرهنگ شامل مجموعه‌ای از سنت‌ها باورها آداب و اخلاق فردی یا خانوادگی اقوامی است که پایبندی ایشان بدین مفاهیم اسباب تمایز آنها را از دیگر اقوام و قبایل مشخص خواهد کرد به سخن دیگر فرهنگ مجموعه باورهای فردی یا گروهی خاص است و چون باورها ذهنی هستند پس فرهنگ جنبه عینی ندارد در حالی که تمدن می‌باید عینی باشد.

ارتباط تمدن با فرهنگ

با توجه به تعاریف یاد شده که در برخی از آنها مفهوم فرهنگ در تمدن وارد شده بود جای آن است به این پرسش پاسخ دهیم که آیا فرهنگ جزئی از تمدن است یا اینکه یک جامعه متمدن لزوماً باید از فرهنگی برجسته نیز برخوردار باشد؟

با وجود ارتباط فرهنگ و تمدن این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. ممکن است با فرهنگی پس از اعتلا موجب دستیابی جامعه‌ای به مدنیت باشد. از سوی دیگر یک جامعه می‌تواند صرفاً بر پایه اقتباس از تمدن دیگر رشد یابد و به تمدنی متکی شود که با تمدن مادر متفاوت است. شاید دقیق‌ترین نمونه از این دست تمدن آمریکایی است که اگرچه از تمدن اروپایی اقتباس شده اما فاقد همه ویژگی‌های مدنیت مادر است و حتی خود دارای صفاتی است که امروزه تمدن اروپایی را از آمریکایی متمایز می‌کند.

از سوی دیگر این نکته نیز قابل تامل به نظر می‌رسد که وجود فرهنگ برای جامعه‌ای نامتمدن امری انکارناپذیر است. مثلاً بومیان استرالیا و آفریقا تمدنی ندارند ولی دارای فرهنگ بومی خود یعنی مجموعه‌ای از باورها آداب و رسوم و سنت‌ها هستند بنابراین اجتماعات بشری هرچند ابتدایی باشند واجد فرهنگ خاص خود هستند.

فرهنگ به انسان آموخته می‌شود و شاید بتوان گفت که فرهنگ فصل ممیز بین انسان و حیوان است. در این مرحله اگر رابطه فرهنگ و تمدن را در همین تعاریف محدود ارائه شده نیز پی بگیریم درک می‌کنیم که از جهت معنایی هم این دو تعریف در خصوص مفاهیم یاد شده قابل انطباق با معنای لغوی هر دو واژه است. ما در عمل معتقدیم که اگر انسانی نفس خویش را پرورش داد و تربیت کرد با فرهنگ است و انسانی متمدن است که بتواند اجتماعی زندگی کند تعاون داشته باشد حکومت تشکیل دهد امور اجتماعی خود را نهادینه و قانونمند کند و مسائلی از این دست

پس تمدن معنی واحدی ندارد. تراکم فرهنگ پیشرفته می‌تواند تمدن باشد برخی می‌گویند فرهنگ آثار معنوی انسان است و تمدن آثار مادی انسان...

بر این اساس تمدن نوین یعنی مدنیت پیشرفته و روزآمد شده. ابن سینا هم انسان متمدنی بود ولی امروز شاید به سبک زندگی او مدنیت نگویند پس تمدن نوین یعنی مدنیت روز آمد شده در زمان خود...

اعتقاد ما بر این است که تمدن بشری بر خلاف آنچه غربی‌ها تبلیغ می‌کنند از شرق نشأت گرفته آثار تاریخی چون محله چخماق تا شاهرود که ۱۲ هزار سال سابقه دارد، آثار تپه سیلک کاشان ۷۰۰۰ سال، شهر سوخته زابل ۵۰۰۰ سال موید این مسئله است. و تمدن بین النهرین در ۵۰۰۰ سال پیش بوده است. جالب است بدانید سومری‌ها در آن زمان چیزی شبیه نظام پزشکی امروزی داشته‌اند. در حالی که تمدن از غرب ۲۵۰۰ سال پیش و تنها در یونان به وجود آمد.

من در کتاب تاریخ پزشکی ایران که در سال ۱۴۰۰ تالیف نموده‌ام اثبات کردم که عمل چشم مصنوعی در ۵۰۰۰ سال پیش در شهر زابل برای اولین بار انجام شده است. قبل از این کتاب، گفته می‌شد که در پرو اولین بار در ۳۵۰۰ سال پیش انجام شده اما بعد از انتشار این کتاب توسط موسسه انتشاراتی الزیویر، دنیا این موضوع را به رسمیت شناخت و آمریکا بر اساس این کتاب ایران را به عنوان نخستین کشوری که این عمل در آن انجام شده است پذیرفت.  قبل از تالیف چنین کتاب هایی ، تفکر عموم جامعه بر اساس تبلیغات مستقیم و غیر مستقیم غربی‌ها این بود که شرقی ها و مسلمان‌ها تمدنی نداشتند و در جامعه ایران تحت تاثیر القائات استعماری این باور چنان جا افتاده بود که مستشاران آمریکایی در زمان شاه حق توحش می‌گرفتند! افرادی که از فرنگ می‌آمدند طوری رفتار می‌کردند که گویی ایرانیان مثل قبایل بدوی زندگی می‌کنند!

این القاعات به تدریج جا افتاد و متاسفانه سیستم آموزشی ما در زمان پهلوی و اواخر قاجار در برابر آن واکنش موثری نداشت.

به طور مثال یک پزشک اتریشی به نام پولاک که در دارالفنون پزشکی تدریس می‌کرد در خاطرات خود می‌نویسد ایرانی‌ها بیماران را با طلسم و جادو درمان می‌کنند. هنوز در آن زمان علم پزشکی موجود در ایران را درک نمی کردند!

بنابراین به ذهن من رسید که در حد بضاعت خود کاری در این زمینه انجام دهم و با همکاری دوستان مطلع و کارشناسان امر تلاش هایی صورت گرفت که منجر شد به تشکیل کمیته فرهنگ و تمدن در شورای عالی انقلاب فرهنگی که در دولت‌های مختلف هم آن را تایید کردند و در حال حاضر نیز دکترپزشکیان رئیس جمهور کنونی با ماموریت وفاق فرهنگی در کشورهای اسلامی این حکم را تمدید کرده است.

همچنین باید بگویم که این موضوع هم بررسی و اثبات شده است که در بوجود آمدن علم ریاضی ایرانی‌ها بیشترین سهم را داشتند. در علم مکانیک هم همینطور است. کتابی به نام علم الحیل نوشته بنو موسی وجود دارد که در آن ۱۰۰ طرح صنعتی نوآورانه مطرح شده که حدود ۲۰ طرح آن در کتاب‌های یونانی وجود داشته و ۸۰ تای آن ابداع خود نویسنده بوده است که متعلق به قرن سوم و حدودا سال ۲۵۰ هجری است. حتی در آن زمان به پدیده آیرودینامیک نیز در ایران پرداخته شده است که اساس ساخت هواپیما و هلیکوپتر است.  به طور مثال آسیاب بادی در ایران باستان در شرق ایران که بادهای شدیدی وجود داشته به وجود آمده که گزارش های ناسا این قضیه را تایید می‌کند و آورده است که اجداد توربین‌های امروزی، آسیاب های بادی بوده است که در ایران وجود داشته. در غرب ایران که رودخانه و آب وجود داشته نیز بقایای آسیاب‌های آبی بدست آمده است. پس این بستر علمی هم از دیرباز در ایران وجود داشته است.

همچنین ایرانی‌ها مخترع قنات بوده‌اند و طولانی‌ترین قنات تاریخ که بدون موتورآب، آب را به گونه‌ای هدایت می‌کرده که از دل زمین به بیرون بیاید در ایران بوده است.

اخیرا با همت دوستان مسئول و کمک دکتر رضا استادرحیمی و دوستان دیگر موزه‌ای از دستاوردهای ایرانی‌ها و ابداعات تاریخی آنها در کتابخانه ملی بوجود آمده است.

اما به عنوان یک پزشک هم باید بگویم در حوزه پزشکی بدون تردید ایرانی‌ها و مسلمانان بیشترین سهم را در به وجود آمدن و پایه‌گذاری این علم داشتند. در یونان جالینوس و بقراط تنها کسانی بودند که در طب صاحب نظر بودند اما در ایران دانشمندان بسیاری در این زمینه نقش داشته اند.

در علم جبر و عدد نویسی نیز اعداد صفر تا ۹ در ایران توسط محمد بن مسلم خوارزمی اختراع شد که قبلاً به صورت لاتین و به صورت تعداد اجسام نشان داده می‌شد.

ریاضیات توسط بنو موسی بن شاکر خراسانی و نجوم توسط بنومنجم یا یحیی بن موسی بن منصور که یک ایرانی بود اختراع شده. او سه پسر داشت به نام های علی احمد و حسن، احمد با  اندازه‌گیری فاصله بین بغداد و دشت سنجار در عراق و بر اساس رصد ستاره قطبی متعاقباً توانست اندازه خط استوا را مشخص کند.

ابن هیثم قوانین شکست نور را تعریف و اتاق تاریک فیزیک را پایه گذاری کرد و کروی بودن زمین را قبل از کوپرنیک اثبات کرد و به همراه جمعی از دانشمندان ایرانی در راس آنها خواجه نصیر و ابی سعید سجزی و ابن شاتر و ابن سینا و ابن هیثم نظریه بطلمیوس مبنی بر اینکه زمین مرکز عالم است و خورشید  ستارگان به دور آن می‌گردند را باطل کرد.پس از لحاظ زمانی ایرانی ها و شرقی‌ها قبل از از هر مردم دیگری فرهنگ و تمدن و علم داشتند.

این را هم باید بدانیم همانطور که کلمه علم در ۸۰ نقطه قرآن آمده و یک سوره ن والقلم هم درباره آن وجود دارد، مسلمانان به هرجا که می‌رفتند به دنبال علم نیز بودند.کتاب‌های آنها را برای خود ترجمه می‌کردند و آن را می‌آموختند و بعدها ترجمه عربی همان کتاب‌ها مرجع می‌شد. نهضت ترجمه دوم هم ترجمه از عربی به لاتین بود تا دیگران هم بتوانند از علوم استفاده کنند مثل ترجمه کتاب شفای ابن سینا که به لاتین ترجمه شد.در آن زمان هیچ قومی به جز مسلمانان به دنبال ترویج علم نبود. پس می توان گفت علم دوستی یکی از عوامل اصلی ایجاد و گسترش تمدن اسلامی بود. اکنون ما در کتاب «پویایی فرهنگ و تمدن ایران و اسلام» اثبات کردیم که اجزای تشکیل دهنده تمدن بشری از ایران آغاز شده است.

پس در مقوله تمدن نوین هم به همین شکل در ایران و شرق دنیا در مسائل روز می‌توانیم بیشتر کار کنیم و پیشرو باشیم مثل چین که هم در اقتصاد و هم در سیاست به تکنولوژی برتری نسبت به غرب رسیده پس ما اگر از غرب بهتر نباشیم بدتر هم نیستیم!

یک محقق غربی می‌گوید ایرانی‌ها ۲۵۰۰ سال پیش امپراتوری داشتند و به بخش مهمی از دنیای امروز حکومت می‌کردند اما نه با خون و خونریزی بلکه با عدالت، اما غربی‌ها از پس تاسیس یک کشور بر نیامدند و سال‌های طولانی در یونان دو شهر آتن و اسپارت با هم در جنگ بودند.

رابطه شکل گیری تمدن نوین اسلامی

در ایران با دیگرکشورهای منطقه و کشورهای اسلامی:

باید اعتراف کرد که درباره تمدن نوین اسلامی هنوز خود ما برداشت درستی از این مقوله مهم و بزرگ نداریم که به کشورهای دیگر منتقل شود و اتحادی شکل بگیرد. موضوع این است که ما هنوز با این مسئله فاصله داریم وهنوز بسیار مانده تا در ایران به نتیجه برسیم. کشورهای اسلامی و منطقه گرچه ممکن است با ما مراودات یا همکاری‌هایی داشته باشند اما هنوز در این مقوله ورودی نداشته اند و در شکل‌گیری این تمدن مشارکتی ندارند.

تاریخ صدر اسلام نشان داده که دین اسلام با دعوت در مکه آغاز می‌شود و با گسترش به مدینه و بعد عراق بعد ایران و بعد مصر و چین ادامه می یابد. نکته قابل توجه این است که برای گسترش اسلام به کشورهای دیگر هیچگاه حمله از سمت مسلمانان انجام نمی‌شده بلکه اگر مانعی برای ترویج اسلام پیش می‌آمده با آن مقابله می کردند. فتوحات مسلمانان به همین خاطر بود.

در مورد ایران هم چنین است. ایران و اسلام با هم مبادله فرهنگی صورت دادند. فرهنگ اسلامی به ایران آمد و تمدن ایرانی به اسلام وارد شد.

درمورد گسترش تمدن نوین اسلامی نیز همین مسیر اما با اقتضائات زمان باید طی شود. تولید علم و فرهنگ و تمدن در ایران و گسترش به کشورهای دیگر از طریق تعاملات سیاسی و فرهنگی و باید گفت قطعا این زمینه در افکار عمومی جهان وجود دارد که رویکرد مصلحانه و فرهنگ محور ایرانی بتواند جای خود را در دنیای وحشی و ظالمانه امروز به خوبی باز کند.

هنگامی که از فرهنگ و تمدن اسلامی سخن به میان می‌آید، نخست باید اثبات کنیم که دین اسلام از تمدن و فرهنگ ویژه‌ای برخوردار بوده است. از این‌رو، لازم است ابتدا این دو واژه را به‌طور دقیق تعریف کنیم تا مقصود خود را از آنچه «فرهنگ و تمدن اسلامی» می‌نامیم، روشن سازیم.

از آنجا که هدف نهایی ما در این پژوهش اثبات آن است که تمدن اسلامی در مسیر تجدید حیات و بازیابی عظمت خویش گام برمی‌دارد، باید مبانی نظری بحث به‌درستی تبیین شود.

به‌طور کلی، تعریف زمانی عرضه می‌شود که پرسشی مطرح گردد. در بحث فرهنگ و تمدن اسلامی نیز برای پژوهشگر پرسش‌های فراوانی پدید می‌آید؛ پرسش‌هایی از این دست که: فرهنگ و تمدن چیست؟ تفاوت آن دو در کجاست؟ آیا جامعه‌ای می‌تواند در مسیر تکاملی خود تنها فرهنگی برجسته داشته باشد، یا فرهنگ جزئی از تمدن است؟ آیا فرهنگ بر تمدن تقدم دارد؟ رابطه‌ی این دو مفهوم چیست؟ عوامل مؤثر در پیدایش و شکوفایی تمدن‌ها کدام‌اند؟ و آیا این عوامل در بررسی تاریخ تمدن اسلامی نیز نقش داشته‌اند تا بتوانیم به‌درستی از واژه‌ی «تمدن اسلامی» سخن بگوییم؟ همچنین، چه عواملی موجب فرسایش تمدن‌ها می‌گردند؟ آیا تمدنی بدون فرهنگ می‌تواند دوام یابد؟ نظریه‌ی «برخورد تمدن‌ها» چیست و چه پیامدهایی در پی دارد؟

نادیده گرفتن این پرسش‌ها موجب می‌شود پژوهشگر از مسیر اصلی تحقیق خود منحرف گردد، زیرا هر پژوهش علمی زمانی می‌تواند در موضوعی به‌درستی کاوش کند که تعریفی دقیق، جامع و مانع از مفاهیم مورد بحث ارائه دهد.

برای رسیدن به تعریفی دقیق، باید به موضوع از ابعاد گوناگون و دیدگاه‌های مختلف نگریست و پس از بررسی مهم‌ترین آراء و نظریات، تعریفی برگزید که سایر دیدگاه‌ها را نیز دربرگیرد.

باید توجه داشت که «تمدن» مفهومی نسبتاً نو و بدیع است و هنگام داوری یا صدور حکم درباره‌ی آن، درصدی از خطا طبیعی و پذیرفتنی است. تمدن مفهومی است که انسان‌های سده‌های اخیر آن را پدید آورده‌اند و بر اساس آن، تاریخ بشر در محدوده‌های گوناگون هنری، علمی، اقتصادی و اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد. بی‌تردید، واژه‌ی تمدن در طی قرون دچار تحول معنایی شده است؛ چنان‌که مفاهیمی چون فرهنگ، تاریخ و توسعه نیز چنین سرنوشتی داشته‌اند. از آنجا که در تعریف و تبیین هر یک از این مفاهیم اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد، می‌توان انتظار داشت که شبهاتی نیز در مباحث مرتبط با آن‌ها پدید آید. با این همه، در این پژوهش کوشش خواهد شد تا حد امکان از این کاستی‌ها پرهیز شود.  تمدن از دیدگاه دانشمندان مغرب‌زمین تعاریف گوناگونی دارد. مطابق یکی از تازه‌ترین آن‌ها، ساموئل هانتینگتون تمدن را «بالاترین گروه‌بندی فرهنگی و گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی» می‌داند.

هنری لوکاس، تمدن را پدیده‌ای به‌هم‌تنیده می‌داند که همه‌ی رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی هنر و ادبیات را دربرمی‌گیرد.

مورخ معروف آرنولد توین‌بی، برخلاف دیدگاه پیشین، معتقد است تمدن حاصل نبوغ اقلیتی مبتکر و نوآور است؛ یعنی طبقه‌ای ممتاز از جامعه که واجد قریحه‌ی خلاقیت و ابتکار است و در جریان تحولات اجتماعی، تمدن را پدید می‌آورد.

از میان دیگر پژوهشگران غربی، آلفرد وبر تمدن را «محصول دانش و فناوری» می‌داند، دیدگاهی که با نظر ویل دورانت قرابت دارد.

به گفته‌ی ویل دورانت، هنگامی که فرهنگ عمومی به سطحی معین از رشد برسد، اندیشه‌ی

کشاورزی و تولید شکل می‌گیرد. او این تعریف را در حقیقت از معنای لغوی تمدن، یعنی «شهرنشینی»، اقتباس کرده است. دورانت می‌گوید: «در محل تلاقی راه‌های بازرگانی و در شهرهاست که اندیشه‌ی انسان بارور می‌شود.»

بر اساس دیدگاهی دیگر، تمدن در پی تعالی سجایای اخلاقی و ویژگی‌های نیک انسانی پدید می‌آید؛ نظری که در میان عامه‌ی مردم نیز رواج دارد، بدین معنا که کسی که دارای اخلاق پسندیده و حسن معاشرت باشد، فردی متمدن به شمار می‌آید.

ویل دورانت معتقد است شهر می‌تواند محل برخورد راه‌های تجاری باشد و میان این دو پدیده اثر متقابل وجود دارد؛ در شهر است که گروهی از مردم به ایجاد مراکز علم، فلسفه، ادبیات و هنر می‌پردازند. او به تمثیل می‌گوید: «مدنیت از کشاورزی آغاز می‌شود و کمال خود را در شهرنشینی می‌یابد.»

این تعاریف مربوط به اندیشمندان مغرب‌زمین است، اما متفکران شرقی نیز برداشت‌های خاص خود را از مفهوم تمدن دارند. ابن‌خلدون، قدیمی‌ترین متفکر مسلمان که درباره‌ی فلسفه‌ی تاریخ سخن گفته است، تمدن را «حالت اجتماعی انسان» می‌داند. از دیدگاه او، جامعه‌ای که با برپایی حکومت، نظم اجتماعی را برقرار کرده، پایگاه‌های اداری و حکومتی ایجاد نموده و از زندگی فردی به‌سوی زندگی شهری روی آورده است، به مدنیت رسیده است؛ چراکه این روند موجب تعالی فضایل انسانی چون علم و هنر می‌شود.

اندیشمندی دیگر از شمال آفریقا، سده‌ها پس از ابن‌خلدون، تمدن را «مجموعه‌ای از عوامل اخلاقی و مادی» می‌داند که به جامعه امکان می‌دهد برای هر یک از افراد خود در مراحل گوناگون زندگی، از کودکی تا پیری، زمینه‌ی رشد و همکاری فراهم آورد. از نظر او تمدن عامل مصونیت زندگی انسان، تأمین نیازهای فرد و حفاظت از شخصیت ملی و دینی اوست.

افزون بر این دیدگاه‌ها، در ایران، سید حسن تقی‌زاده تمدن را «نهضتی علمی، صنعتی، اجتماعی، سیاسی و مدنی همراه با آزادی» تعریف می‌کند و بر این باور است که این نهضت در پنج یا شش قرن اخیر در اروپا و سپس در آمریکا پدید آمده و به‌تدریج به تکامل رسیده است.

تعریف تمدن

تاکنون تعاریف بیشماری از سوی صاحب نظران در این باره عرضه شده و هر یک به نوعی بیانگر دیدگاه‌های فکری گویندگان است اما به اعتقاد ما فرهنگ شامل مجموعه‌ای از سنت‌ها باورها آداب و اخلاق فردی یا خانوادگی اقوامی است که پایبندی ایشان بدین مفاهیم اسباب تمایز آنها را از دیگر اقوام و قبایل مشخص خواهد کرد به سخن دیگر فرهنگ مجموعه باورهای فردی یا گروهی خاص است و چون باورها ذهنی هستند پس فرهنگ جنبه عینی ندارد در حالی که تمدن می‌باید عینی باشد.

ارتباط تمدن با فرهنگ

با توجه به تعاریف پیشین ـ که در برخی از آن‌ها مفهوم فرهنگ در بطن تمدن جای گرفته بود ـ این پرسش مطرح می‌شود که آیا فرهنگ جزئی از تمدن است یا آنکه جامعه‌ای متمدن الزاماً باید از فرهنگی برجسته نیز برخوردار باشد؟

با وجود پیوند و تعامل تنگاتنگ فرهنگ و تمدن، این دو لزوماً لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. ممکن است فرهنگی والا و متعالی، زمینه‌ساز پیدایش مدنیتی بزرگ گردد. از سوی دیگر، جامعه‌ای نیز می‌تواند صرفاً بر پایه اقتباس از تمدن دیگر رشد یابد و تمدنی نو پدید آورد که با تمدن مادر تفاوت‌هایی بنیادین دارد. دقیق‌ترین نمونه از این دست، تمدن آمریکایی است که اگرچه از تمدن اروپایی سرچشمه گرفته، اما همه‌ی ویژگی‌های آن را در بر ندارد و خود واجد خصایصی است که آن را از تمدن اروپایی متمایز می‌سازد.

نکته‌ی قابل تأمل دیگر آن است که وجود فرهنگ در هر جامعه، حتی در جوامع نامتمدن نیز انکارناپذیر است. برای مثال، بومیان استرالیا و آفریقا اگرچه از تمدنی پیشرفته برخوردار نیستند، اما دارای فرهنگی بومی شامل مجموعه‌ای از باورها، آداب، رسوم و سنت‌های خاص خود هستند. بدین ترتیب، تمامی اجتماعات انسانی، هرچند ابتدایی، واجد فرهنگی ویژه‌اند. فرهنگ به انسان آموخته می‌شود و می‌توان گفت که فرهنگ، مرز تمایز میان انسان و حیوان است. بر اساس همین تعاریف، درمی‌یابیم که مفاهیم فرهنگ و تمدن از لحاظ معناشناسی نیز با معانی لغوی خود هم‌خوانی دارند. از دیدگاه ما، انسانی بافرهنگ کسی است که نفس خویش را پرورش داده و تربیت کرده باشد؛ و انسان متمدن کسی است که بتواند به‌صورت اجتماعی زندگی کند، تعاون داشته باشد، حکومت تشکیل دهد، امور اجتماعی خود را نهادینه و قانونمند سازد و زندگی جمعی سامان‌مند ایجاد کند.

از این‌رو، تمدن معنایی یگانه و ثابت ندارد. برخی، تمدن را تراکم فرهنگ پیشرفته دانسته‌اند. گروهی دیگر می‌گویند: «فرهنگ، نمود آثار معنوی انسان است و تمدن، حاصل آثار مادی او.» بر این اساس، تمدن نوین را می‌توان «مدنیت پیشرفته و روزآمد» دانست. به‌عنوان نمونه، ابن‌سینا بی‌تردید انسانی متمدن بود، اما سبک زندگی او با معیارهای مدنیت نوین امروز تفاوت دارد؛ ازاین‌رو، تمدن نوین در هر عصر به معنای مدنیتی به‌روز و هم‌زمان با پیشرفت‌های

زمانه است.

بر خلاف ادعای برخی متفکران غربی، تمدن بشری از شرق نشأت گرفته است. آثار تاریخی نظیر مجموعه‌ی «محله چخماق» در شاهرود با پیشینه‌ی دوازده‌هزار ساله، تپه‌ی سیلک کاشان با قدمتی حدود هفت‌هزار سال، و شهر سوخته‌ی زابل با پیشینه‌ی پنج‌هزار ساله، همگی مؤید این مدعا هستند. تمدن بین‌النهرین نیز حدود پنج‌هزار سال پیش شکل گرفته است. جالب آن‌که سومریان در همان دوران، نظامی مشابه پزشکی امروز داشتند؛ در حالی‌که تمدن غرب تنها حدود دو‌هزار و پانصد سال پیش و آن هم در یونان پدید آمد.

در کتاب تاریخ پزشکی ایران که در سال ۱۴۰۰ تألیف کرده‌ام، اثبات نموده‌ام که نخستین عمل چشم مصنوعی در جهان، پنج‌هزار سال پیش در شهر زابل انجام شده است. پیش‌تر، گفته می‌شد این عمل برای نخستین‌بار در کشور پرو و حدود ۳۵۰۰ سال پیش انجام شده است. اما پس از انتشار این اثر توسط مؤسسه‌ی بین‌المللی Elsevier، جامعه‌ی علمی جهان این یافته را پذیرفت و ایالات متحده رسماً ایران را به‌عنوان نخستین کشور دارای این دستاورد علمی معرفی کرد.

پیش از انتشار چنین آثاری، ذهنیت عمومی، به‌ویژه تحت تأثیر تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم غربی‌ها، چنین بود که شرقیان و مسلمانان فاقد تمدن بوده‌اند. این تلقین استعماری تا بدانجا پیش رفته بود که در دوران پهلوی، مستشاران آمریکایی در ایران «حق توحش» دریافت می‌کردند! آنان ایرانیان را همچون قبایل بدوی می‌نگریستند و رفتارشان بر همین اساس بود. متأسفانه نظام آموزشی ایران در اواخر دوره‌ی قاجار و در دوره‌ی پهلوی، در برابر این القائات واکنش مؤثری نشان نداد.

برای نمونه، پزشکی اتریشی به نام پولاک که در دارالفنون تدریس می‌کرد، در خاطرات خود نوشته است که «ایرانیان بیماران را با طلسم و جادو درمان می‌کنند»، در حالی‌که او هنوز دانش پزشکی موجود در ایران را درک نکرده بود.

با مشاهده‌ی چنین ناآگاهی‌هایی، بر آن شدم تا در حد توان، گامی در جهت معرفی سهم واقعی ایرانیان در تمدن بشری بردارم. با همکاری کارشناسان و پژوهشگران، تلاش‌هایی صورت گرفت که در نهایت به تشکیل کمیته‌ی فرهنگ و تمدن در شورای عالی انقلاب فرهنگی انجامید؛ کمیته‌ای که در دولت‌های مختلف استمرار یافت و در حال حاضر نیز به دستور آقای دکتر پزشکیان، رئیس‌جمهور کنونی، مأموریت آن با هدف تحقق وفاق فرهنگی در کشورهای اسلامی تمدید شده است.

همچنین پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که ایرانیان در پیدایش علم ریاضی، مکانیک، و مهندسی نقش بسزایی داشته‌اند. کتاب علم‌الحیل نوشته‌ی بنو موسی شامل صد طرح صنعتی نوآورانه است که از میان آن‌ها، تنها بیست طرح در آثار یونانی سابقه داشته و هشتاد طرح دیگر ابتکار نویسندگان ایرانی بوده است. این اثر متعلق به قرن سوم هجری (حدود سال ۲۵۰ هـ.ق) است و در آن حتی به پدیده‌ی آیرودینامیک اشاره شده؛ مفهومی که امروزه اساس ساخت هواپیما و هلیکوپتر به شمار می‌آید.

نمونه‌های تاریخی دیگری نیز وجود دارد: آسیاب‌های بادی شرق ایران که از بادهای موسمی بهره می‌بردند ـ و ناسا آن‌ها را اجداد توربین‌های امروزی دانسته است ـ و آسیاب‌های آبی غرب ایران که با استفاده از جریان آب رودخانه‌ها کار می‌کردند. افزون بر آن، ایرانیان ابداع‌کننده‌ی قنات نیز بوده‌اند؛ طولانی‌ترین قنات‌های تاریخ که بدون موتور آب، از دل زمین آب را بیرون می‌کشیدند، در ایران ساخته شده‌اند.

به‌تازگی نیز با همکاری دکتر رضا استادرحیمی و دیگر پژوهشگران، موزه‌ای از دستاوردها و ابداعات تاریخی ایرانیان در کتابخانه‌ی ملی تأسیس شده است. 

 در حوزه‌ی پزشکی نیز، بی‌تردید ایرانیان و مسلمانان نقش بنیادینی در بنیان‌گذاری علم طب داشته‌اند. در یونان تنها جالینوس و بقراط چهره‌های برجسته‌ی طب بودند، اما در ایران، شمار فراوانی از دانشمندان در این حوزه فعال بودند.

در علم ریاضیات، محمد بن موسی خوارزمی با ابداع اعداد صفر تا ۹، نظام عددنویسی را دگرگون کرد. پیش از او، اعداد به‌صورت نمادهای تصویری و بر پایه‌ی شمار اجسام نمایش داده می‌شدند.

در علم مکانیک، بنو موسی بن شاکر خراسانی، و در نجوم، یحیی بن موسی بن منصور ـ که سه پسر به نام‌های علی، احمد و حسن داشت ـ دستاوردهای بزرگی داشتند. احمد با اندازه‌گیری فاصله‌ی بین بغداد و دشت سنجار و بر اساس رصد ستاره‌ی قطبی، توانست اندازه‌ی خط استوا را محاسبه کند.

ابن‌هیثم نیز قوانین شکست نور را تعریف کرد، اتاق تاریک فیزیک را بنیان نهاد، و پیش از کوپرنیک، کروی بودن زمین را اثبات نمود. او به همراه دانشمندان ایرانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی، ابوسعید سجزی، ابن‌شاطر و ابن‌سینا نظریه‌ی بطلمیوس مبنی بر مرکزیت زمین را رد کردند.

از این‌رو، از نظر تاریخی، ایرانیان و شرقیان پیش از هر قوم دیگری صاحب فرهنگ، تمدن و علم بوده‌اند.

چنان‌که در قرآن کریم، واژه‌ی «علم» در بیش از هشتاد موضع آمده و سوره‌ای مستقل به نام ن و القلم وجود دارد، مسلمانان در هر نقطه‌ای

از جهان که می‌زیستند، به دنبال دانش و یادگیری بودند. آنان کتاب‌های علمی دیگر اقوام را ترجمه می‌کردند و از آن‌ها بهره می‌بردند. بعدها، ترجمه‌ی عربی همین آثار به زبان لاتین، مرجع دانشمندان اروپایی شد؛ از جمله ترجمه‌ی شفای ابن‌سینا. در آن دوران، هیچ قومی به اندازه‌ی مسلمانان در ترویج علم نمی‌کوشید. بنابراین، دانش‌دوستی را باید از عوامل اصلی شکل‌گیری و گسترش تمدن اسلامی دانست.

در کتاب پویایی فرهنگ و تمدن ایران و اسلام نیز نشان داده‌ایم که اجزای اصلی تمدن بشری از ایران سرچشمه گرفته است. از این‌رو، در زمینه‌ی تمدن نوین نیز، ایران و دیگر کشورهای شرقی می‌توانند همچون گذشته پیشرو باشند؛ چنان‌که امروز چین در عرصه‌های اقتصاد، سیاست و فناوری از بسیاری کشورهای غربی پیشی گرفته است. ما نیز اگر از غرب برتر نباشیم، دست‌کم فروتر از آنان نیستیم.

یکی از پژوهشگران غربی می‌نویسد:

«ایرانیان دو‌هزار و پانصد سال پیش امپراتوری عظیمی داشتند و بر بخش مهمی از جهان آن روز حکومت می‌کردند، اما نه با خون و خشونت، بلکه با عدالت؛ در حالی‌که یونانیان در همان دوران، از تشکیل کشوری واحد ناتوان بودند و شهرهای آتن و اسپارت پیوسته با یکدیگر در جنگ بودند.»

باید اعتراف کرد که هنوز ما خود، برداشت دقیق و جامعی از مفهوم تمدن نوین اسلامی نداریم تا بتوانیم آن را به‌درستی به سایر کشورهای اسلامی منتقل کنیم و در نتیجه، اتحادی فراگیر در این زمینه شکل گیرد. واقعیت آن است که ما همچنان با تحقق کامل این ایده فاصله داریم و تا رسیدن به نتایج ملموس در ایران، راهی طولانی در پیش است.

کشورهای اسلامی منطقه، هرچند در برخی زمینه‌ها با ما روابط سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی دارند، اما هنوز در حوزه‌ی نظری و عملی تمدن نوین اسلامی ورود مؤثری نکرده و در شکل‌گیری این تمدن، مشارکت فعالی ندارند.

نگاهی به تاریخ صدر اسلام نشان می‌دهد که دین اسلام ابتدا با دعوت در مکه آغاز شد، سپس در مدینه گسترش یافت و از آن‌جا مسیر خود را به عراق، ایران، مصر و حتی چین ادامه داد. نکته‌ی مهم این است که گسترش اسلام به سرزمین‌های دیگر از راه تهاجم نظامی مستقیم صورت نگرفت، بلکه هنگامی که مانعی در برابر دعوت و ترویج اسلام پدید می‌آمد، مسلمانان با آن مقابله می‌کردند. از همین رو، فتوحات اسلامی را باید تلاشی برای رفع موانع در مسیر گسترش فرهنگ و ایمان اسلامی دانست، نه صرفاً جنگ‌های توسعه‌طلبانه.

در مورد ایران نیز همین قاعده صادق است. میان ایران و اسلام تبادل فرهنگی عمیقی صورت گرفت؛ فرهنگ اسلامی وارد ایران شد و در مقابل، عناصر تمدن ایرانی نیز در غنای تمدن اسلامی نقش ایفا کردند. نتیجه‌ی این تعامل، تمدنی نو و پویا بود که از درون هم‌زیستی دین و فرهنگ برآمد.

در مسیر گسترش تمدن نوین اسلامی نیز باید همان الگو، اما متناسب با اقتضائات عصر حاضر، دنبال شود. بدین معنا که ایران باید بستر اصلی تولید علم، فرهنگ و اندیشه‌ی تمدنی را فراهم آورد و از رهگذر تعاملات فرهنگی، علمی و سیاسی، این مفاهیم را به سایر کشورهای اسلامی گسترش دهد.

بی‌تردید، زمینه‌ی پذیرش چنین تمدنی در افکار عمومی جهان امروز وجود دارد. دنیای معاصر، که از خشونت، نابرابری و بی‌عدالتی رنج می‌برد، بیش از هر زمان دیگری نیازمند رویکردی مصلحانه، انسان‌محور و فرهنگ‌گراست. در این میان، نگاه ایرانی و اسلامی ـ که بر اخلاق، عدالت، علم و کرامت انسانی تأکید دارد ـ می‌تواند جایگاه برجسته‌ای در بازسازی تمدن بشری و هدایت انسان معاصر به سوی صلح و عدالت جهانی بیابد. 

 

ارسال نظر