به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر علی اکبر ولایتی، خاطره وزیر اسبق امور خارجه کشورمان را در ادامه میخوانید:
روزى كه تصميم گرفتيم هشتمين كنفرانس سران كشورهاى اسلامى را در ايران برگزار كنيم، كسانى كه با صحنه بينالمللى و كنفرانس اسلامى آشنا بودند، احتمال نمىدادند ما موفق بشويم اين ميزبانى را بگيريم. در داخل و خارج وزارتخارجه دوستان نزديك من را از ورود به اين صحنه منع مىكردند؛ به هر حال، يك طرف آن موفقنشدن بود و هرچه آدم ادعايش بزرگتر باشد، محكمتر زمين مىخورد.
انسان هرچه بالاتر برود، وقتى زمين بخورد، استخوانهايش سختتر مىشكند. زمانى كه مىگوييم داوطلب برگزارى اجلاس سران كشورهاى اسلامى هستيم، قطعآ اين موضوع پنهان نمىماند؛ يعنى ناچاريم صحبت كنيم، تبليغ كنيم، مصاحبه كنيم. اين هم در ميان مردم خودمان و هم در جهان سبب توقع مىشود و بعد اگر رأى مخالف مىدادند و ما زمين مىخورديم، صدايش همه جهان اسلام را مىگرفت و به ضرر حكومت بود و بيش از همه به ضرر كسى كه پرچمدار اين كار بود. و من مسئوليت اين كار را در سنگال پذيرفتم؛ چرا كه مىديدم با توجه به حمله عراق به كويت اعراب منطقه به علل گوناگون به ما احساس نياز مىكنند؛ از جمله اينكه با عراق متحد نشويم، ديگر اينكه از آنها در مقابل عراق حمايت كنيم. يك فرصت بود كه بايد در همين فرصت دو مسئله بزرگ خودمان را حل مىكرديم، يكى موضوع حج و ديگرى موضوع كنفرانس اسلامى.
درباره حج، عربستانىها ورود ما را منع كرده بودند كه ما از اين فرصت استفاده كرديم و با سعودالفيصل توافقنامهاى براى امور حج نوشتيم. در مورد كنفرانس اسلامى هم اعلام كرديم كه آمادگى داريم ميزبان باشيم. سعودىها با اين موضوع مخالفت كردند كه البته مىدانستيم مخالفت مىكنند.
بايد بگوييم كه در تاريخ كنفرانس اسلامى براى اولين بار بود كه در يك اجلاس دو مكان براى اجلاسهاى بعدى مشخص شد، يعنى اجلاس ششم و هفتم. با آقاى سعودالفيصل به مذاكره نشستيم. مىگفت كه چون ما حرمين شريفين را توسعه دادهايم، مىخواهيم كشورهاى اسلامى را بياوريم تا ببينند كه چه كردهايم و ما از مدتها قبل داوطلب بوديم. در نهايت به توافق رسيديم كه اجلاس هفتم در عربستان باشد و اجلاس هشتم را ما برگزار كنيم. البته در اين ميان تلاشهاى فراوانى صورت گرفت تا جانشين و بديل براى ما پيدا كنند. به بسيارى از دول آسيايى پيشنهاد كردند كه داوطلب بشوند؛ مثلا يكى از كشورهاى پولدار منطقه از پاكستان خواست كه داوطلب شود و آنها گفتند كه ما مىخواهيم پنجاهمين سالگرد استقلال خودمان را برگزار كنيم، كه البته موفق نشدند.
اگر بخواهيم كارهايى كه ظرف اين چند سال انجام شد تا اجلاس و كنفرانس اسلامى در ايران برگزار شود بنويسيم، بيش از يك كتاب خواهد شد. روزى كه ما داوطلب شديم، بهزعم بعضىها، احتمال پنج درصد هم نبود كه ما ميزبان بشويم، ولى الحمدلله اجلاس برگزار شد. زمانى بود كه تازه مىخواستيم محك بزنيم كه آيا مىتوانيم ميزبانى اجلاس سران را به دست بگيريم يا خير. زمان شاه، كه از بنيانگذاران كنفرانس اسلامى بودند، نتوانستند اجلاس وزرا و اجلاس سران را در كشور برگزار كنند، اما ما، نمايندگان جمهورى اسلامى، در تركيه گفتيم كه داوطلب اجلاس وزراى خارجه هستيم، البته برخى كشورهاى عرب، پاكستان را پيش انداختند و اصولا آنها هميشه پاكستان را جلو ما قرار مىدهند. در جلسهاى آقاى اكرم زكّى، سرپرست وزارت خارجه پاكستان، اعلام كرد كه ما داوطلب برگزارى هستيم و من هم اعلام كردم كه ما داوطلب برگزارى هستيم ــاين قضيه شايد مربوط به نه يا ده سال پيش باشدــ از طرف ديگر عربستان هم اعلام كرد كه ما هم هستيم. بحث كه ادامه پيدا كرد، عربستانىها گفتند كه ما به نفع پاكستان كنار مىرويم و اصلا بازى اين بود كه آنها هم داوطلب بشوند و بعد به نفع پاكستان كنار بروند تا وزنه پاكستان را سنگين كنند و ما را مقابل پاكستان قرار بدهند؛ در اين وضعيت، يا بايد روابط دوجانبه خودمان را فداى اجلاس وزراى خارجه مىكرديم، و معلوم هم نبود موفق بشويم، يا اينكه تبعيت مىكرديم. نهايتا ما گفتيم ما هم به نفع پاكستان عقب رفتيم، اما همين آزمونى شد براى اينكه بفهميم موقعى كه مىخواهيم به كارى اقدام كنيم، معترضان ما چه كسانى هستند و چه مشكلاتى بر سر راه داريم.
نهايتا ميزبانى اجلاس وزراى خارجه را به ما ندادند و اين نشان مىدهد كه زمينه ما چگونه بود. بعد از اسلامآباد، با قدرت اعلام كرديم كه داوطلب برگزارى اجلاس سران هستيم، كه الحمدلله برگزار شد.
از كشورهايى كه به نوعى مدعى ما هستند، شروع كنيم. بعضا در خبرها مىآمد كه ايران داوطلب بود، ولى ما مخالفت كرديم؛ بنابراين، از دوستان خودمان شروع كرديم. آنهايى كه مىدانستيم در رقابت ميان ما و ديگران ما را ترجيح مىدهند، كه يكى از آنها اوگاندا بود و ديگرى هم سودان. در زمانى كه رئيس جمهور اوگاندا (موسِوينى) در جبهه و در جنگلهاى افريقا در حال نبرد با شورشيان اوگاندايى بود، به اوگاندا رفتيم.
تصميم گرفتيم كه ما هم به جبهه آنان برويم و سوار بر هليكوپتر به طرف جنگلها و بيابانهاى اوگاندا (افريقا) رفتيم، كه كمترين خطرش مالاريا بود؛ از طرف ديگر هم رئيس جمهور به منطقه مورد نظر آمد و ما دعوتنامهاى را كه به امضاى آقاى رفسنجانى بود، به او داديم و ايشان هم دعوت را پذيرفت.
عربستانىها بسيار متعجب شدند؛ بهسبب اينكه ديدند ما از جايى شروع به كار كرديم كه نبايد مىكرديم. ما براى انجام كار بايد معادلاتى را حل مىكرديم تا بتوانيم يك قدم به جلو برداريم. آخرين بخش فعاليت و زمانى كه ديگر قضيه قطعى شده بود، در فروردين سال 1376 بود كه در پاكستان ميان جناب آقاى هاشمى توافق نهايى به عمل آمد؛ درواقع، رقباى ما هر طرف كه مىچرخيدند مىديدند ما راهى را كه آنها مىخواهند بروند، قبلا رفتهايم.
منبع: کتاب حرفی از هزاران (مجموعه مقالات، گفتگوها و سخنرانیها) دکتر علی اکبر ولایتی، انتشارات امیرکبیر،1390، ص 469