بسمه تعالی
لازم بود آمریکاییها بهعنوان میراثخوار استعمار، از تجربیات پیر استعمارگری، چون انگلیس در مورد ایران، منطقه، آسیای غربی و شمال آفریقا (بهتعبیر غلط رایج خاورمیانه) استفاده میکردند و تجربیات تلخ آنها را برای خودشان تکرار نمیکردند، ولی متاسفانه ینگهدنیاییها، ظاهرا با تحلیلهای غیرعاقلانه و غیرمنطقی، دنیا را ارزیابی کرده و تقریبا در تمام دوران پس از جنگ اول و بهخصوص جنگ دوم، هیچ توفیقی در جهت بهرهبرداری حداقل مفید فایده برای خودشان ولو بهضرر کشورهای دیگر تمام شده باشد، نداشتهاند.
تقریبا در پایهگذاری دکترین مونروئه در نیمهاول قرن نوزدهم تا مشارکت تهاجمی در ماجراهای پس از دو جنگ جهانی، سرانجام حاصل همه هزینههای آنها، هم بدبختی و گرفتاری و عقبماندگی برای کشورهای تحتستم آمریکاییها بوده و هم خود، در تاریخ معاصر بینالملل و بشریت بدنام شدند و بدون تردید، در زمره بدنامترینهای تاریخ استعمار قرار دارند و کولهباری از تجربیات تلخ را برای نسلهای آینده خود برجای گذاشتهاند.
مثالهای فراوانی در این زمینه وجود دارد که برای اهل فهم و نظر برای اصلاح دیدگاهها، روشها و برخوردها میتواند موردتوجه و استفاده قرار گیرد.
۱. ازجمله این موارد اینکه زمانی مک نیل ۱ (وزیرمختار سفارت انگلیس در تهران)، با شیطنت مخصوص انگلیسیها، طی نامهای از مرحوم «آیتالله شفتی» عالم مجتهد بزرگ عهد محمدشاه قاجار و از بزرگان مشهور و متنفذ حوزه علمیه اصفهان خواسته بود که محمدشاه را از بازپسگیری هرات منصرف نماید که به تحریک انگلیسیها بهقصد جدا کردن هرات از ایران، در آنجا، شورش صورت گرفته بود، زیرا انگلیسیها معتقد بودند که هر قدرتی بر هرات مسلط باشد، میتواند تسلط خویش را بر آسیای مرکزی و اقیانوس هند نیز گسترش دهد.
وقاحت را ملاحظه میکنید که «هرات» متعلق به ایران با تحریک انگلیسیها، اقدام به شورش، فساد و طغیان علیه حکومت مرکزی کرده بود و زمانی که محمدشاه که هنوز رگههایی از غیرت پدرش عباسمیرزا را داشت ۲ اقدام به دفع شورش اراذل و اوباش منطقه وابسته و ابزار دست انگلیس ۳ کرد و تلاش در جهت بازپسگیری هرات نمود ۴ انگلیسیها در کمال بیشرمی درپی این بودند که «محمدشاه نباید این کار را انجام دهد» و در این رابطه به هر وسیلهای متوسل میشدند؛ ازجمله مکاتبه با مرحوم شفتی؛ زیرا میدانستند که بین مرحوم شفتی و محمدشاه کدورت وجود دارد که البته دلایل این موضوع مشخص نیست و شاید سفارت انگلیس در این زمینه نیز بیتاثیر نبوده باشد.
در گذشته رسم چنین بود سلطانی که برای جنگ به جبهه میرود، نمایندگان سفارتهای خارجی هم همراه سلطان میرفتند و «مک نیل» که طبق سنت موجود، سپاه محمدشاه را همراهی میکرد، از بیرون قلعه هرات، اطلاعات جنگی موردنیاز شورشیان را به آنها میرساند و درحقیقت برای «شورشیان و آشوبگران وطنفروش» جاسوسی میکرد. حتی در اسناد است که پوتینجِر ۵ از عمال سیاسی انگلیس، با لباس مبدل و با عناوین ساختگی تاجر اسب و سید علوی و پزشک خود به هرات وارد شد و با کامران میرزا و یار محمدخان در تعمیر حصار هرات و دفاع همکاری کرد. با همکاری پوتینجر در داخل هرات با مکنیل در بیرون هرات بهمنظور شکست یا عدم موفقیت قشون ایران در دستیابی به هرات، نهتنها محاصره این شهر بهطول انجامید، بلکه هر روز سختتر میشد. عجیبتر اینکه پوتینجر با لباس مبدل به اردوی محمدشاه رفتوآمد میکرد و با کلنل استودارت ۶ ملاقات و مشورت مینمود.
ضمنا در مدت محاصره هرات، چندین بار کامرانمیرزا خواست که تسلیم محمدشاه شود، ولی مکنیل، بهوسیله ایادی خود که در هرات بودند کامرانمیرزا را از تسلیم بازمیداشت تا به هر نحو که شده هرات را از تسلط محمدشاه مصون نگه دارد.۷ محمدشاه وی را در ۱۴ ربیعالاول ۱۲۵۴ ه. ق (۷ ژوئن ۱۸۳۸ م) بهعنوان عنصر نامطلوب از اردو اخراج کرد و این اولین واکنش منفی قاطع دربرابر سفارتهای خارجی مداخلهگر در تاریخ ایران بود که بهصورت «اخراج سفیر» تجلی پیدا کرد. مکنیل، وزیرمختار انگلیس در واکنش به اقدام شاه و جلب حمایت علما در سال ۱۲۵۳ ق نامهای از زنجان به شفتی در اصفهان نوشت. شفتی نامه مکنیل را در صبح روز یکشنبه ۱۲ جمادیالثانی ۱۲۵۴ ق. در مسجد سید اصفهان دریافت کرد و هشت روز بعد در روز دوشنبه ۲۰ جمادیالثانی ۱۲۵۴ ق. جواب آن را تهیه کرد و برای مکنیل فرستاد. شفتی در نامه خود مسائل مطروحه مکنیل را تکتک پاسخ گفت. او در این نامه، لشکرکشی محمدشاه به هرات را با دلایل عقلی و فقهی تایید نمود و از اقدام شاه ایران حمایت کرد. آنچه در این نوشتار مقصد اصلی است این که چگونه علمای اسلام در حفظ این کشور که پایگاه اصلی محبت اهلبیت (ع) است و همه مذاهب اسلامی اعم از سنی و شیعه یکی از مشترکاتشان همین دلبستگی و محبت اهلبیت (ع) و وابستگی به تعلیمات آن بزرگواران میباشد، تاکنون برای این مهم تلاش کردهاند.
پاسخ مکتوب «مرحوم آیتالله شفتی» مفصل است، اما بخشهای بسیار ارزشمند و عبرتآموز نامه «مرحوم شفتی» در پاسخ به «مک نیل» که نشاندهنده هوشمندی علمای اسلام دربرابر بیگانگان و اهتمام آنان به حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور است و منظور را تامین میکند، اشاره مینماییم: «.. قرنی است اهالی ترکستان بر بندگان خالق جهان از اهل خراسان اشد ظلم و عدوان مینمودند... رجال و نساء و صبایا و اطفال برخی را میکشتند و بقیه السیف را در کمال شدت و اذیت با مال و اموال اسیر کرده دستگیر نموده با جمیع اموال برده... در این اوقات ظلم و تعدی را در هرات بر بندگان خالق جهان از حد گذرانیدهاند، حتی آنکه بندگان خدا را در دیگ جوشانیده و بعضی را شقه کرده و به انواع سیاستهای دیگر هلاک کردند و اموال آنها را متصرف شده، اهلوعیالشان را فروختند...
در حین مراجعت از اردو خبر رسید و امنای دولت اعلام کرده بودند که جهازات جنگی دولت بهیه (انگلیس) مامور و وارد بحر فارس کردند که هرگاه امنای دولت علّیه (ایران) مطالب عدالتانه دولت را در این دوستی به عمل نیاورند به طریق دیگر مطالبه عمل آوردن مطالب بشود... مطالب عدالتانه کدام و چاره کار ایشان چیست و کدام خلل و فساد در امور مملکت یا سلطنت دولت بهیه (انگلیس) رو خواهد کرد که ناچار به اقدام خصومت شوند، یا کدام خلل و فساد روی داده که ناچار باید به چاره کار خود بکوشند و مخاصمه و مجادله دولت علّیه (ایران) را با اهالی سرحدات ترکستان چه مناسبت با ممالک دولت بهیه (انگلیس) ... بعد از آنکه امنای دولت علّیه (ایران)، امنای دولت بهیه (انگلیس) را مضطر و لاعلاج کردند که بنای بیعدالتی و خصومت را گذارند با دولت علّیه (ایران) بههیچوجه معترض و مزاحم اهل بلاد ایران نخواهند شد و در مقام عناد و دشمنی با جمیع اهل بلاد ایران برنخواهند آمد.
امنای دولت بهیه (انگلیس) را هر حرف و تکلیفی که در میان است با امنای دولت علّیه (ایران) خواهد بود و هیچگونه دخلی به رعایای این مملکت نخواهد داشت... مطالبی که مصلحت دانیم معروض رای بندگان ظل الهی صان الله شوکته عن التناهی [منظور مرحوم شفتی از این توصیفها، محمدشاه میباشد که علیرغم اینکه بین آنها کدورت وجود داشت، برای مایوس کردن وزیرمختار انگلیس، با این قوت از پادشاه ایران و ارکان دولت او حمایت کرده است]و مکشوف ضمیر امنای دولت اسلام پناهی خواهیم داشت تا اشارت ایران چه رود و رجال دولت ایران چه نحو مصلحت دانند و چه مقرر فرمایند...» ۸ ملاحظه میفرمایید که این عالم بزرگ شیعه، در مقابل بیگانگان بهگونهای از حکومت آن روز ایران حمایت میکند تا به بیگانگان بهخصوص انگلیسیها نشان دهند که ایران اعم از حکومت، مردم و علما ید واحده هستند و اگر کدورتی هم میان آنها باشد، امری داخلی است و به بیگانگان ربطی ندارد. این در زمانی بود که انگلیس در اوج قدرت بود و با غرور تمام میگفتند که «آفتاب در امپراتوری ما غروب نمیکند، زیرا به هرکجای کره زمین بتابد، مستعمره انگلیس میباشد.» خلاصه برداشت روشنی که از این نامه میشود اینکه به «مک نیل» بهصراحت بگویند به دولتت بگو این نوع فضولیها موقوف و در امور داخلی ایران دخالت نکنید.
۲. آیتالله میرزای شیرازی ۹ (۱۳۱۲-۱۲۳۰ ق) مرجع تقلید، پرچمدار عِلم، عمل و مرد سیاست و دیانت بود که در دوره قاجار به نقش تاریخی خود عمل کرد، زیرا با فتوای مرتبط با خریدوفروش توتون و تنباکو به انگلیسیها در عصری که حکومت وقت امتیازهای گوناگونی به خارجیها میداد و به شکار امتیازات معروف شده بود، لغو کرد.
در نیمهدوم سده نوزدهم میلادی، انگلیسیها برخی امتیازهای تجاری بهدست آوردند که آغازگر نفوذ اقتصادی در ایران بود و این قراردادها با همین هدف نیز بسته شده بودند. اگرچه پادشاهان قاجار برنامه نوسازی بلندپروازانه، سریع، دفاعی و گستردهای را اجرا کردند، اما با شکست در اجرای این برنامهها به اصلاحاتی روی آوردند که بهوسیله عباسمیرزا ولیعهد و امیرکبیر صدراعظم انجام گرفت، اما موفق نبود؛ زیرا اجل مهلت نداد و این برنامهها نیز توسط دیگران پیگیری نشد. در چنین شرایطی سرمایهگذاران خارجی که بهدنبال کسب امتیاز بودند، هنگامی به ایران آمدند که ناصرالدینشاه نیز جستوجو برای جلب سرمایههای خارجی را آغاز کرده بود تا به این ترتیب عصر شکار امتیاز که لرد کرزن بهدرستی آن را شبیخون بینالمللی توصیف میکند در ایران آغاز شود و بدینگونه بود که ناصرالدینشاه امتیاز توتون و تنباکو را به ماژور تالبوت انگلیسی داد.
امتیاز رژی
انگلیسیها از طریق علیاصغرخان امینالسلطان تلاش داشتند ناصرالدینشاه را برای مسافرت به اروپا ترغیب کنند و به همان نسبت روسها با این سفر مخالفت میورزیدند و به همین دلیل اجازه نمیدادند، شاه از طریق آن کشور به غرب مسافرت کند. پس از دوماه، سرانجام موافقت روسها جلب شد. سرهنری دراموند ولف، وزیرمختار انگلیس در ایران مقدمات سفر را فراهم کرد و شاه درحالیکه امینالسلطان صدراعظم، اعتمادالسلطنه و جمعی از بزرگان کشور او را همراهی میکردند، عازم سفر شد. در آنجا انگلیسیها از هیات ایرانی به گرمی استقبال کردند و میهمانیهای بسیاری برای آنها برگزار شد که در همگی آنها درخواست کسب امتیازات اقتصادی از طرف انگلیسیها مطرح میگردید. سرهنری دراموند ولف یکی از دوستان خود، به نام جرالد ماژور تالبوت را به شاه معرفی کرد. وی خود را به اعتمادالسلطنه (۱۳۱۳-۱۲۵۹ ق) فرزند میرزاعلیخان پیشخدمت خاصه فراشباشی و حاجبالسلطنه و قاتل امیرکبیر نزدیک کرد و اطلاعات ذیقیمتی درباره توتون و تنباکوی ایران بهدست آورد و برای نخستینبار به اهمیت زایدالوصف اقتصادی آن پی برد. تالبوت با زیرکی تمام برای فهمیدن این موضوع که آیا شاه حاضر است، بهرهبرداری از چنین کالای استراتژیکی را به او واگذار کند با امینالسلطان وارد گفتگو شد و دریافت که با پرداخت مقداری رشوه میتوان به این مهم نایل آمد. تالبوت پس از بازگشت ناصرالدینشاه به ایران با رجال انگلیس رایزنی کرد و سرانجام شرکتی بهمنظور انحصار امتیاز توتون و تنباکوی ایران تاسیس نمود و بلافاصله روانه تهران شد تا اینکه در اول شعبان ۱۳۰۷ ق (۱۸ اسفند ۱۲۶۹ ش) امتیاز توتون و تنباکوی ایران به مدت ۵۰ سال در اختیار تالبوت و شرکای او قرار گرفت.۱۰ روزنامه اختر که در استانبول منتشر میشد، نگرانی عمومی بازرگانان ایران را چنین بیان میکند: «واضح است که صاحبامتیاز، کار را با سرمایه اندک شروع خواهد کرد و تنباکو را از زارعان خریده به قیمت بالاتر به تجار و صاحبان کارگاه خواهد فروخت و تمام منافع به جیب انگلیسیها خواهد رفت. از آنجا که تجار ایرانی حق صدور تنباکو خارجی را ندارند، آنهایی که در سابق به این تجارت مشغول بودند، حالا ناگزیر از کسب خود دست کشیده و کار دیگری برای خود پیدا کنند. صاحبامتیاز نسبت به این موضوع بیاعتنا بود که چه تعداد از تجار که در سابق به این کسب مشغول بودند، بیکار و برای یافتن شغلهای دیگر دچار خسران خواهند شد.»
مبارزه با قرارداد رژی (تالبوت).
اما کار کمپانی از همان آغاز در همه شهرهایی که کمپانی فعالیت خود در آنها را شروع کرده بود با مخالفتهای جدی مردم به رهبری علما و روحانیان روبهرو شد.۱۱ از سویی، علما هرگونه حضور و دخالت اروپاییان در امر معاش و تجارت و دادوستد مردم را خلاف مصلحت عمومی میدانستند و از سوی دیگر، بازاریان افزون بر پیروی از علما، امتیاز دخانیات را بهمعنای سلب آزادی و حق مسلم ایرانیان در تجارت و دادوستد محصولات خود میدانستند.
از این رو، در همه شهرهای محل فعالیت ماموران کمپانی دخانیات (رژی)، بهویژه در شیراز که از مراکز عمده کشت توتون و تنباکو بود، یکی پس از دیگری امواج مخالفت مردم برخاست.۱۲ ارنستین، کارگزار کمپانی رژی در ایران، در تلگراف ۱۵ مارس ۱۸۹۲ م (۱۵ شعبان ۱۳۰۹ ق) به گرورنر، مدیرعامل کمپانی، اعتراف کرده که: «رژی در ایران مثل همهجا منفور بود و از بدایتِ کار با خشونتآمیزترین مخالفت تجار تنباکو مواجه گشت.» ۱۳ قوامالملک که از این تجمع هراسان شده بود، دستور داد با خشونت این جماعت را پراکنده کنند. ماموران چندین تن را مقتول و مجروح و بعضی را نیز دستگیر کردند. یکی از روحانیان شیراز را هم که قوامالملک را تکفیر کرده بود دستگیر کردند و در انبار تهران محبوس نمودند.۱۴ در این زمان، میرزای شیرازی تلگرافی به ناصرالدینشاه و تلگرافی دیگر به کامرانمیرزا نایبالسلطنه مخابره کرد و از او خواست بنا بر مقتضیات موقعیت و مقام خود تلاش کند تا مردم به هدف خویش، یعنی الغای امتیازنامه رژی، نایل آیند و در مرقومه خود نوشت: «نظر به تواصل اخبار به وقوع وقایعی چند که توانی از عرض مفاسد آنها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرض میدارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور مملکت و مخالطه توده آنها با مسلمین و اجرای عمل بانک، تنباکو و راهآهن و ... از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهی و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است، چنانکه واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتی از مسلمانان در حرم احمدبن موسی (ع) و هتک حرمت آن بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعتمآب حاجسیدعلیاکبر سلمهالله به وضع ناشایست، از نتایج این امور است.» تلگراف میرزایشیرازی توسط کامرانمیرزا به شاه رسانده شد، اما بهجز تنی چند از درباریان و امینالسلطان، فرد خاص دیگری از مضمون نامه آگاه نشد و ناصرالدینشاه نیز به آن اعتنایی نکرد؛ بنابراین میرزایشیرازی نامه دوم را صریحتر و با القاب کمتر خطاب به شاه نوشت که این بار ناصرالدینشاه جواب بیادبانهای داد و خطاب به مرجع تقلید بزرگ شیعیان، نوشت: «که جناب؟! به فلان کس گفتهام که به شما حالی کند که این قرارداد بهضرر ملت نیست.» در چنین شرایطی آیتالله میرزایشیرازی، فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد و نوشت: «بسمالله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال توتون و تنباکو بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجلالله تعالی فرجه است. الاحقر ــ محمدحسن الحسینی» متن حکم در تمامی بازار و مساجد، مجامع و سردرها با صدای بلند برای مسلمانان خوانده شد تا اینکه این خبر، شور عظیمی برپا کرد. روز بعد از انتشار فتوا، مساله همبستگی مردم با رهبری دینی، عینیت یافت. حتی لوطیان شهر نیز اطاعت از این حکم را بر خود فرض دانستند و درحالیکه بعضی از ایشان که شرب خمر هم انجام میدادند، چپق کشیدن را ترک کردند و میگفتند که میرزا آن را حرام کرده است.
در مراسم اسبسواری شاه در دوشانتپه، احدی قلیان نکشید، زیرا مخالفت با حکم مرجع تقلید، مخالفت با امام زمان (عج) محسوب میشد و در حرمسرای شاهی نیز همه قلیانها شکسته شد.
سرانجام، مقاومت مردم به رهبری مرحوم میرزایشیرازی و مرحوم آشتیانی و دیگر علما نظیر مرحوم تفرشی و شهید شیخ فضلالله نوری ناصرالدینشاه و امینالسلطان را وادار به عقبنشینی کرد و لغو کلی انحصار دخانیات طی نامه زیر مورخ ۴ جمادیالثانی ۱۳۰۹ ق، با امضای شاه و امینالسلطان به آرنستین، رئیس اداره دخانیات، اعلام شد: «مقربالخاقان، مسیو آرنستین، رئیس اداره دخانیات؛ زحمتِ اظهار میدهد بهمقتضای وقوعات فوقالعاده که در باب مُنوپول دخانیات سِمتِ ظهور یافته و خود شما کاملا اطلاع دارید دولت اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی –خلّدالله مُلکه- ناچار و با تاسف منوپول دخانیه را که به کمپانی مرحمت شده بود فسخ فرمودند و طبعا در باب خسارت و مصارف حقّه کمچانی شما که در عمل امتیاز مزبور وارد آمده و صورت صحیح آن را زودتر به اولیای دولت علیّه ایران خواهید فرستاد، بیفوت فرصت دقتهای لازمه شده و قرار ادای آن داده خواهد شد. به تاریخ چهارم جمادیالثانی ۱۳۰۹ ق.» ۱۵۳. نمونه دیگر قرارداد رویتر است که بیشک یکی از ننگینترین عهدنامههای دوره قاجاریه و یکی از بزرگترین اشتباههای ناصرالدینشاه و میرزا حسینخان سپهسالار بود.
در این دوره کشورهای استعمارگر با زد و بندهایی که با دربار انجام دادند، توانستند برای حفظ منافع خود این قرارداد را به امضا برسانند که میتوانست پیامدهای بسیار خطرناکی برای کشور بههمراه داشته باشد.
این قرارداد در ۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ میلادی میان بارون جولیوس رویتر ۱۶، صراف و سرمایهدار یهودی اسکاتلندی و موسس خبرگزاری رویتر، و دولت قاجار در زمان سلطنت ناصرالدینشاه منعقد شد. بهموجب این امتیاز، ساختن هرگونه راه و راهآهن و سد از دریای مازندران تا خلیجفارس و بهرهبرداری از همه معادن ایران (بهجز طلا و نقره)، ایجاد مجاری آبی و قنات و کانالها برای کشتیرانی یا کشاورزی؛ ایجاد بانک و هرگونه کمپانی صنعتی در سراسر ایران؛ حق انحصار کارهای عامالمنفعه؛ استفاده و بهرهبرداری از جنگلها برای مدت ۷۰ سال و استفاده از گمرکات ایران به مدت ۲۵ سال در ازای پرداخت ۲۰۰ هزار لیر انگلیسی و سود پنج درصد در اختیار رویتر قرار گرفت و اشخاص مهم حکومت و مقامات بلندپایه مبالغ هنگفتی بهعنوان رشوه برای عقد این قرارداد از انگلیسیها دریافت کردند.۱۷ این امتیاز که ایران را بهصورت تحتالحمایه انگلیس درمیآورد، یکی از بزرگترین اشتباهات ناصرالدینشاه و میرزا حسینخان سپهسالار بود. سر هنری راولینسون در شرححال میرزا حسینخان سپهسالار مینویسد: «۲ ماده مهم اساسی در پروگرام میرزا حسینخان سپهسالار بود، یکی دادن امتیاز بهرهبرداری از تمام ثروت سراسری ایران، دیگر بردن ناصرالدینشاه به اروپا.» لرد کرزن هم در کتاب خود مینویسد: «کاملترین و عجیبترین امتیازی که درطول تاریخ کمتر دیده شده و بهموجب آن تمام منابع صنعتی کشوری به یک خارجی تسلیم و تفویض گشته این امتیاز بوده است.» نویسنده دیگر انگلیسی به نام گراهام استوری در کتاب رویتر در یک قرن نوشت: «بهموجب امتیاز به رویتر اجازه داده شده که به تمام منابع اقتصادی ایران و اکثر افراد آن در مدت ۷۰ سال حکومت واقعی کند و همچنین این امتیاز بود که دروازههای کشور ایران را به روی دنیای غرب میگشود.» قرارداد رویتر بهقدری استعماری بود که اعتراضات بسیاری را برانگیخت و علمای کشور بعد از شنیدن خبر عقد این قرارداد برآشفتند و شبنامههایی در تهران پخش کردند که نوشته بود: «شاه اختیار کشور را به یک یهودی داده است.» در این زمان حاجملاعلی کنی۱۸ (۱۳۰۶-۱۲۲۰ ق)، صاحب توضیح المقام فی علم الدرایه و الرجال، یکی از علمای متنفذ تهران بود شاه از وی ملاحظات بسیاری میکرد و رعب و هراسی فراوان داشت.
ساموئل گرین ویلر بنجامین - نخستین سفیر آمریکا در ایران - در خاطرات خود در مورد تأثیر و نفوذ کلام آیتالله علی کنی مینویسد: «یک اشاره از طرف او کافی است که شاه را از تخت سلطنت به زیر آورد هر فرمانی و دستوری که درباره خارجیان و غیرمسلمانان ایران صادر کند، فورا از طرف مردم اجرا میگردد. سربازان گارد محافظ سفارت آمریکا در تهران به من گفتند با آنکه از طرف شاه مأمور حفاظت جان من و اعضای سفارت شدهاند، اگر حاج ملاعلی به آنها دستور دهد، بدون درنگ من و دیگر اعضای سفارت را خواهند کشت.»
پس از پخش خبر انعقاد قرارداد ننگین رویتر در ایران که واسطه آن میرزاحسینخان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه بود و متأسفانه پیشوای برخی از محافل روشنفکری ایران میباشد، وی با این توهم که صرف بستن قرارداد با کمپانیهای خارجی، موجب انتقال تکنولوژی به ایران میشود و ایران از عقبماندگی جدا خواهد شد، لذا هر قرارداد را با هر کیفیتی حتی این نوع قراردادهای بسیار مضر و متعفن را بدون فکر و تعمق میپذیرفت و از شاه امضا میگرفت. این نشان میدهد که روشنفکری ایران عقیم متولد شده و بدون شناخت از واقعیت دنیای صنعتی آن روز با شتابزدگی و سهلطلبی بهدنبال پیشرفت ارزانقیمت و بیتأمل و زحمت بوده است و کم نبودند روشنفکرانی در ایران و جهان اسلام که برق و تلألو تمدن غربی نظر آنها را جلب نمود و خود را به آب و آتش میزدند تا پیشرفت کنند و لذا افرادی مثل تقیزاده و پیش از او محمد طحطاوی در مصر و خیرالدین تونسی در تونس با فاصله یک قرن از یکدیگر و تقیزاده (اوایل قرن نوزدهم تا بیستم) همه یکصدا میگفتند که اگر مسلمانان میخواهند ترقی کنند باید از فرق سر تو نوک پا فرنگی شوند که البته بعدها تقیزاده از این نظریه عقبنشینی کرد. ملاعلی کنی نامهای خطاب به ناصرالدینشاه نوشت که در آن زمان، به همراه هیات اعزامی به اروپا از راه پترزبورگ وارد خاک روسیه شد و از امکانات صنعتی پیشرفته روسیه (راهآهن) استفاده کرد و از آستراخان یا اشترخان با کشتی به انزلی آمد و در آنجا نامه ملاعلی کنی را دریافت کرد که وی را تهدید کرده بود که اگر میرزاحسینخان سپهسالار را بهواسطه قرارداد ننگینی که امضا کرده عزل نکند در بازگشت به تهران با وی برخورد خواهد کرد و ناصرالدینشاه هم که سخت از وی حساب میبرد میراز حسین خان سپهسالار را در انزلی عزل نمود.
عاقبت، پس از مقاومت روحانیان و مردم، میرزاحسینخان سپهسالار در ۵ رمضان ۱۲۹۰ ق، طی نامهای به کلنس، نماینده رویتر در تهران، با استناد به فصل ۲۳ قرارداد که در آن رویتر موظف بود حداکثر تا ۱۵ ماه پس از امضای قرارداد کار ساختن خطآهن را آغاز کند و کار استخراج معادن و عمران جنگلها و آبیاری در ایران را نیز از همان زمان شروع کند و به این شرط عمل نکرده بود، لغو قرارداد را به کلنس اعلام کرد و نوشت: «در جواب مراسله دیروزی شما، با تأسف به امعان نظر شما میرسانم که کمپانیای که شما مأمور آن هستید، چون در ایفای شرط به عهد خویش چنین که در فصل هشتم قرارنامه مشروط است به اعتقاد ما قصور کرده دولت ایران نیز به حکم همین واقعه خود را از عهود و شروط خویش نسبت به بارون رویتر آزاد میگمارد و در این صورت نمیتواند به مأمور لندنی خود احکاماتی که شما خواهش میکنید برای فقره دفتر محاسبات همین قرارنامه که در لفظ و معنا معیوب گشته صادر نماید. پس قبل از اینکه طرفین دول متفقالرأی باشند نهتنها هر حکمی که سابقا صدور یافته به نسخ آن هم اشاره خواهد گردید، بلکه خود قرارنامه در نظر ما ملغی و کأن لم یکن خواهد بود.» ۲۰
ایرانستیزی
از قرنها پیش بعضی از دشمنان ایران تلاش درجهت ایجاد نفاق بین بخشهای مختلف این ملت منسجم و پایدار در طول تاریخ و عرض جغرافیا ملتی به این انسجام مشاهده نشده و لذا تمام تلاشهای آنها نقش بر آب شده است. ملت ما از اقوام مختلف کرد و آذری و خوزی و لر و فارس و خراسانی و مازندرانی و گیلانی و... تشکیل شده و همواره درکنار هم بودهاند و یک ملت واحد را تشکیل دادهاند و نزدیک ۱۰۰۰ سال است که هیچ رخنهای درون آنها ایجاد نشده و عدمامکان چندپارگی کشور (تجزیه) در تاریخ است.۱. اسکندر مقدونی به وحشیانهترین شکل ممکن ایران را تصرف کرد و تعداد زیادی از مردم را کشت و بسیاری را سوزاند و او که رفت مردم غیور ایران جانشینان او را از کشور بیرون راندند.۲. با ظهور طلیعه اسلام مردم ما به استقبال دین بزرگ اسلام رفتند و شخصیت برجستهای، چون سلمان فارسی حضوری نمادین در محضر مبارک پیامبر اکرم داشت و ایرانیها با شکوه تمام برای استقبال وی به تیسفون میرفتند. ولی از ابتدای تاریخ اسلام، محبتی عمیق مابین اهلبیت و مردم ایران برقرار شد و از ابتدای اسلام تا به حال همه مسلمانان چه سنی و چه شیعه یکی از وجوه مشترکشان محبت اهلبیت (ع) است؛ لذا گویی در جایی که در بعضی از کشورهای عربی محل نفوذ خلفای جور، سادات را زنده زنده لای جرز میگذاشتند و اثری از حضور اهلبیت (ع) و مقابر آنها در آنجا نیست. ولی در ایران بیش از ۸ هزار مقبره سادات و علویان وجود دارد و فرزندان پیامبر اکرم از ابتدای تاریخ تاکنون مورد تکریم مردم ما بوده و هستند. این نشاندهنده آن است که مردم ایران حقگو و حقپرستند و بهسمتی میروند که امیرالمومنینعلی (ع) در راس ائمه ما بهعنوان پرچمدار آن میباشد؛ و این فرزندان ابوسفیان بودند که تا آخر عمر خلافت را از آلعلی (ع) به زور ستاندند و بزرگترین فجایع را در تاریخ اسلام بهبار آورند که در راس آنها کربلاست؛ در قیام مختار نیز، اکثریت نیروهای آن از ایرانیان درجهت انتقامخون سیدالشهدا بودند. بنیعباس خود را بهصورت اهلبیت جا زده بودند و مکارانه به صحنه آمده و قدرت گرفتند و در آخر به دست ایرانیها و در رأس آنها خواجه نصیر طوسی ساقط شدند؛ بنابراین در اسلام نحوه برخورد مجموعه ما با اسلام و تفاوت آن برخورد با اسکندر و مغولها نشاندهنده هوشمندی و بافرهنگی ملت ایران بود که در اینجا آنکه حق بود علی بود و از زمان ظهور اسلام تاکنون مورد احترام مردم ایران و مقتدای ماست و نشاندهنده آن است که ایرانیان در مسائل معنوی تابع حق هستند، زیرا زیر بار زور نرفتند و بنیامیه و بنیعباس را ساقط کردند و از نکات جنبی این شرح حال آن است که هویت ایرانی خود را با زبان فارسی حفظ کردند و یعنی دینشان دین برتر و مذهبشان مذهب امیرالمومنین و اسلام مجسم و هویتشان فرهنگ اصیل و مراسم و سنتهایی است که با اصل اسلام و توحید در ستیز نیست. مغولان آمدند کشتند و سوختند و رفتند و به کسی رحم نکردند و ایرانیان بهلحاظ نظامی مغلوب شدند، ولی بهلحاظ فرهنگی غالب شدند و مغول بدوی و بطئی بهراحتی آدم میکشت اینها بعدا در زمان جانشینی هلاکوخان و در زمان غازانخان محمود و الجایتو به تشیع گرویدند و خود مروج فرهنگی ایران و اسلام شدند و با سلسله گورکانیان و بازمانده امیر تیمور هند بیشترین استقبال را از فرهنگ اسلام و ایران و اهلبیت (ع) کردند. بعد از حضور سیدمحمد نماینده کمپانی هندشرقی در جنوب ایران نفوذ انگلیسیها در ایران شروع شد و بعدا روسها بهانه کردند که کمترین هزینه آن قرارداد ترکمنچای بود.
ولی مردم ایران وجود بیگانگان را تحمل کردند، اما از سیره خود دست برنداشتند که تحریم تنباکو، مشروطیت و مردم ایران با فرماندهی روحانیت در تحریم تنباکو و مشروطیت و ملی شدن نفت سرافراز بیرون آمدند و اکنون انقلاب اسلامی است که بهطور کلی بنیاد نفوذ بسیار زیانبخش بیگانه را در کشور ریشه کن کردند.
این بهمعنای این نیست که مردم ایران با بیگانگان مدارا نمیکنند، بلکه بیگانگانی که قصد نفوذ در این ملت به قصد ایجاد انحطاط و تجزیه کشور و وابستگی و دلدادگی به خارجی را دارند را تنبیه خواهند کرد.
ترویج فکر استعماری تجزیه ایران یکی از سلاحهایی است که همواره توسط بیگانگان به کار رفته است و در وقایع اخیر نیز بعضی از سردستگان نواستعماریون و در راس آنها آمریکا تلاش کردند که از یک بخش بسیار عزیز و وطنپرست و ایراندوست همچون کردها استفاده کنند که خوشبختانه کردهای ایرانی مثل همیشه پاسخ دندانشکنی به آنها دادند. مثل آنکه در شاهنامه آمده است که ضحاک ماردوش که بر روی دوشش دو مار روییده بود به تجویز شیطان که در هیبت طبیب درآمده بود تجویز کرده بود که هر روز دو جوان را بکشند و مغز آنها را به مارها بدهند. مسئول تأمین مغز جوانان برای مارها یک ایرانی وطنپرست بود که ترتیبی اتخاذ کرد که یک جوان را بکشند و مغز وی را با مغز گوسفند قاطی میکرد و یک جوان را آزاد میکرد و این جوانها در کوههای امروزی زاگرس جمعشده و قوم کرد را تشکیل دادند. زبان کردی یکی از شاخههای مهم زبان فارسی است و شباهت تامی بهلحاظ ریشهای با زبان گیلکی و آذری قدیم دارد. مردم کرد خیلی راحتتر از دیگران زبان پهلوی را میفهمند، زیرا قرابت زیادی بین زبان فارسی دری و پهلوی وجود دارد. در طول تاریخ ایران بزرگانی از مردم کرد درجهت استقلال و آزادی و پیشرفت مردم ایران تلاش کردند که نمونه آن میرزاده عشقی فرزند حاج ابوالقاسم کردستانی است که اصالتا این خانواده از کردستان بودند که بیتردید انقلابیترین شاعر عهد مشروطه و زمان رضاخان بود و بعضی از اشعار او حکایت از میزان دلبستگی به ایران دارد. من عاشقم، گواه من این قلب چاکچاک در دست من جز این سند پارهپاره نیستیا آنکه گفت که:خاکم به سر ز غصه به سر خاک اگر کنمخاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنماین شعر میرزاده بهمعنی وطندوستی میرزاده عشقی که یک کرد اصیل بود است و آنقدر مبارزه کرد تا توسط دو نفر مأمور از طرف رضاشاه کشته شد. مرحوم جلال طالبانی، رئیسجمهور متوفی عراق که سالهای طولانی علیه صدام مبارزه کرد، آنچنان به قوم کرد و همبستگیاش با ایران پایبند بود که واقعا رفتارش مثالزدنی است.
وی در طول سالهای طولانی علیه صدام مبارزه کرد، جمهوری اسلامی ایران نیز در حد وسع به او کمک میکرد. او این دوستی ایام مبارزه را هیچگاه فراموش نکرد، برعکس بعضی دیگر که در همان کشور موردحمایت ایران بودند و نمکناشناسی کردند. یک مثال میتواند نمونهای از وفاداری به این دوستی باشد:
وی زمانی با تونی بلر نخستوزیر انگلیس ملاقات داشت و بعد از ملاقات همانطور که مرسوم است سران دو کشور عراق و انگلیس در کنفرانس خبری مشترکی شرکت کردند. رئیس انگلیسی هرچه اتهام نامربوط بلد بود و در سالهای دولتداری نوع انگلیسی تمرین کرده بود علیه ایران گفت، اما وقتی نوبت به مام جلال رسید، او چیزی برای بلر باقی نگذاشت؛ که اگر شاید تونی بلر میدانست که او چنین عکسالعملی نشان میدهد، شاید در بیان صحبتهای ضد ایرانی خود بیشتر احتیاط میکرد؛ و آن گروه دیگر که با جلال عزیز ما تفاوت داشته و دارند، گویی تازه به ایران و ایرانی رسیدند و طوری عمل میکنند و سخن میگویند که یک ایرانی و کرد اصیل شک میکند که آیا این سخن متعلق به کسی است که یکی از اقوام کهن ایرانی است و قرنها با بقیه اقوام ایرانی رفاقت و همراهی داشتند. یا اینکه کسی که سابقهاش با لاحقهاش متفاوت است و گویا به فراموشی دچار شده. مثلا فراموش کرده که سپهسالار بزرگ اسلام و ایران شهید سلیمانی اگر بهسرعت و قوت و اقتداری متفاوت کمکش نمیکرد اکنون نه از تاک خبری بود و نه از تاک نشان. آیا این انصاف است که در زمان بسیار حساسی که همه منطقه با آن مواجه است و امنیت مردم این منطقه اعم از عراق و سوریه و لبنان و یمن و فلسطین و افغانستان و... ملعبه آمریکاییها و پادوهای آنها نظیر رژیمصهیونیستی باشد و بعضی از اشخاص بیتوجه از روسای موجود در قومیت کرد که البته (بسیار کم) میباشند، به آنها اجازه دهند که در حریم آنها پایگاه داشته باشند و از آن تأسفبارتر اینکه سرپناهی برای بعضی از اشرار و قطاعالطریقهایی که سالهاست مزدوری بیگانگان را میکنند و علیه هموطنان خود و مردم مظلوم کرد ایران میباشند گشتهاند. آنها میدانند که این اشرار در مقابل عزم راسخ ملت ایران چیزی نیستند، ولی صدای قوی و بلند و شنیدنی مردم متحد و یکپارچه ایران این است که:
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخن پند گیر یا ملال ۳. یکی از مسائلی که استعمارگران فرنگ از سالها پیش بر روی آن شرطبندی کرده بودند و علیرغم شکستهای مکرر به آن ادامه میدهند غیر از تفرقه میان بخشهای مختلف ملت، ایجاد تفرقه بین مسلمانان بوده که عکس آن طی سدههای اخیر کاملا به اثبات رسیده است و آن یکپارچگی مسلمانان بهخصوص در منطقه غرب آسیا است. این انسجام بین ملتها یکی از علل شکست بیگانگان در پیاده کردن طرحهای تفرقهانگیزشان از جمله تلاش برای اختلافافکنی بین مسلمانان و همچنین ایجاد شکاف بین رهبران دینی و مردم بوده است.۴. تجربه متاخر ایران از کشورهای منطقه نشان میدهد اگر مرزهای سیاسی – جغرافیایی که این کشورهای اسلامی را از یکدیگر جدا کرده، ولی روح واحد در چهارچوب امت اسلامی همچنان بالاترین کارآمدی را در انسجام بین ملتها دارد. کمکهای متقابل کشورهای اسلامی به یکدیگر در ادوار مختلف نشان میدهد که بیگانگان یا غربیها از درک این واقعیت عاجزند که جمهوری اسلامی ایران احیاکننده حس مشترک اسلامی بین ملتهای مسلمان است و پایه چنین دیدگاه بسیار مهم در عصر حاضر توسط ایران هر روز مستحکمتر میشود. کیست که نداند علمای ایران در عراق و علمای عراق در ایران در ادوار مختلف معاصر و متاخر به توانمندی و همبستگی ملی بین دو کشور کمک کردهاند:
- در زمان فتحعلیشاه در سال ۱۸۰۳ میلادی، روسها برای دسترسی به آبهای گرم براساس وصیت پتر کبیر به ایران حمله کردند، ولی عباس میرزا فرزند خلف این ملت ابتدا ۱۰ سال و سپس حدود ۲ سال دربرابر روس مقاومت کرد. عدهای از این مطلب غافلند که روسها میخواستند تا خلیج فارس بروند و به قول ژیرنوفسکی سیاستمدار ناسیونالیست روس (که اخیرا فوت کرده و در راس یکی از گروههای اقلیت کوچک به شدت ناسیونالیست، بعد از فروپاشی شوروی سابق قرار داشت)، این آرزوی توهمی را بیان میکردند که سربازان روس چکمههای خود را در کنار آبهای گرم خلیج فارس بشویند، ولی با همت مردم آذربایجان و پرداخت هزینه سنگین این دو دوره جنگ توسط آذریهای غیور، مانع از آن شد که آنها از ارس جلوتر بیایند. در آن زمان آیتالله شیخ جعفر کاشفالغطاء عالم بزرگ حوزه علمیه نجف که اصالتا اهل عراق بود، از نجف به تهران آمد و با فتحعلیشاه دیدار کرد و به او گفت که من تو را و عباسمیرزا را در روز قیامت شفاعت میکنم که از تمامیت ارضی ایران این طور حمایت میکنید و هر کس در رکاب عباس میرزا در جنگ کشته شود شهید است و جای او در بهشت خواهد بود و کتاب کشفالغطاء را نوشت و به فتحعلیشاه تقدیم کرد. نواده این شخص شیخ حسین آل کاشفالغطاء اولین عالم اسلامی است که حکم جهاد برای آزادی فلسطین علیه رژیم صهیونیستی داد. مرحوم کاشفالغطاء عرب عراقیالاصل و مسئول حوزه علمیه نجف و از بزرگان شیعه امامیه بود و برای او حفظ ایران به اندازه عراق اهمیت داشت و لذا با همه توان کوشید که نظر فتحعلیشاه و عباسمیرزا را در جهت ادامه دفاع از کشورمان جلب کند.
- حاج محمد تقی شیرازی معروف به میرزای دوم و مرحوم سیدمحمدکاظم یزدی صاحب کتاب معروف عروهالوثقی که هر دوی اینها مرجعیت تامه شیعه را داشتند و ایرانی بودند بعد از جنگ اول جهانی، بعد از شکست عثمانی و اشغال عراق توسط انگلیسیها فتوای جهاد علیه انگلیسیها را دادند و مردم عراق در تبعیت از فتوای این دو مرجع بزرگ علیه انگلیس جنگیدند، ولی پیروز نشدند. اما این در ذهن مردم و تاریخ منطقه ماند که دو مرجع ایرانی شیعه با تمام توان از عراق به عنوان بخشی از عثمانی دفاع کردند؛ نه مردم عراق و نه مردم ایران، هیچکدام در اطاعت از فرامین مراجع ایرانی تردید نکردند که میتوان آن را یک انترناسیونالیسم اسلامی دانست که ضمن احترام به مرزهای یکدیگر، اما همگی در برابر کفار در دفاع از مناطق اسلامی ید واحده هستند مانند آن شعر سعدی که:
طریقتشناسان ثابتقدم به خلوت نشستند چندی به همیکی زان میان غیبت آغاز کرد در ذکر بیچارهای باز کرد
کسی گفتشای یار شوریدهرنگ تو هرگز غزا کردهای در فرنگبگفت از پس چهار دیوار خویش همه عمر ننهادهام پای پیش چنین گفت درویش صاحبنفس ندیدم چنین بختبرگشته کس
که کافر ز پیکارش ایمن نشست مسلمان ز جور زبانش نرست همانطور که ملاحظه میشود، کسی مانند سعدی در شیراز غم تجاوز صلیبیان را در بیتالمقدس میخورد و مثل اعلای مسلمانی را شرکت در جهاد علیه صلیبیان میداند درحالیکه صلیبیان بههیچوجه پایشان به سرزمین ایران و فارس نرسیده بود؛ و همچنین علیرغم بعضی اختلافات کم و بیش که در دوره قاجار بین عثمانی و ایران بود، اما نسبت به دورههای پیش کاهش پیدا کرده بود، اما همچنان ایران و عثمانی دو کشور بزرگ اسلامی با یکدیگر تعاملات خوبی داشتند و عراق در آن زمان به دست عثمانی اداره میشد، ولی علمای بزرگ شیعه و سنی در هر دو کشور ایران و عثمانی و در عراق با یکدیگر بسیار با رفاقت و همزیستی و دلبستگی متقابل زندگی میکردند و هیچ تفاوتی بین اداره حوزههای علمیه در عراق و ایران نبود و تردد بین حوزههای علمیه در ایران (اصفهان، شیراز، تبریز، قم و مشهد) از یکسو و نجف و کربلا معلی و سامرا و کاظمین از سوی دیگر، بهآسانی صورت میگرفت.
از باب مثال، مرحوم وحید بهبهانی از پایهگذاران مکتب اصولی در تشیع از اصفهان به کربلای معلی میرود؛ در کربلای معلی شیخ یوسف بحرانی که از اکابر علمای اخباری بود، بعد از بحث دوستانه و محرمانهای که بین این دو نفر از بزرگان شیعه یکی از اصولی و دیگری از اخباری در گرفت، حوزه علمیه کربلا را کاملا در اختیار مرحوم بهبهانی گذاشت و خود کنار رفت. مثالهای فوق و بسیاری دیگر وجود دارد که میتواند نکات مهم و آموزندهای را یادآوری کند؛ نتایجی که از این نوع مثالها برداشت میشود این است که ایران به عنوان پیشتاز برجسته بیداری اسلامی با تکیه بر روح و حس وطندوستی نهتنها به عنوان نماد ناسیونالیسم معتدل بلکه به عنوان پرچمدار حفظ حدودوثغور سرزمینهای اسلامی و عزت مسلمانان و مشعلدار تمدن اسلامی شناخته شده است و لذا میتوان با توجه به تجربیات موفق ایران در طول قرنهای گذشته، ویژگیهای رفتار و سلوک پیشنهادی را که معمولا الگوی سایر کشورهای اسلامیقرار میگیرد و در عصر حاضر بسیار برجستهتر از گذشته است به شرح زیر بیان کرد:
۱. اساس سعادت و پیشرفت هر ملتی بستگی تام به استقلال آن کشور دارد و اگر مردم هر کشوری نسبت به این امر خطیر، کماعتنا باشند، سرنوشت خود و آیندگان خویش را دچار مشکلات قطعی کرده و موجب نابودی ملک و ملت میگردند. ۲. از قدیمالایام، همواره برخی کشورها و قدرتهای بهخصوص نوظهور بودهاند که حکام آنها با زیادهطلبی و افزونخواهی، سرنوشت دیگران و خود را دچار اضمحلال و شکست میکردند. مطالعات تاریخی نشان میدهد که هیچ کشور و قدرت افزونطلبی نیست که با تلاشهای دیوانهوار سعی کرده باشد به دیگر کشورها تعرض کند و بیجهت کشتار و نابودی راه بیندازد و با امیدهای واهی به سوءاستفاده از مواهب طبیعی دیگران موفق شده و این توفیقش ادامه داشته باشد. نه بختالنصر بعد از حمله به بیتالمقدس و کشتار بیرحمانه انسانهای بیگناه و نه اسکندر مقدونی با تهاجم بیسابقه و صریح و بیهدف به کشورهای مشرق زمین از جمله ایران و نه چنگیز و فرزندان و احفادش از حمله به ایران و جهان اسلام و جهان ارتدوکس طرفی بستند و نه در عصر میانه مهاجمین سرزمین ایبری از حمله به بسیاری از نقاط دنیا اعم از دنیای جدید (آمریکا) توسط اسپانیاییها و قاره قدیم (آفریقا و آسیا) توسط پرتغالیها و نه مهاجمین عصر جدید و در رأس آنها انگلیس و فرانسه و در عصر حاضر آمریکا در سطح جهان و صهیونیستها در سطح منطقه، بهرهای از این زیادهخواهی و آشوبطلبی بردهاند.
۳. اکنون کشورهای موجود در دنیا علیالخصوص آنهایی که قصد زیادهخواهی و توسعهطلبی ندارند، میخواهند زندگی آرام و توأم با انسانیت در چهارچوب معنویات داشته و در حال تعامل و دوستی با دیگر کشورها باشند و راه پیشرفت را در تعامل با دیگران میبینند و نه در تعارض؛ بنابراین تجربه نشان داده که کشورهایی در این زمینه موفق هستند که از اصالت فرهنگی لازم و ریشهدار برخوردار باشند که ستون فقرات این فرهنگ، معنویت، دوری از خرافات، عقلانیت و تبعیت از فطرت پاک خدادادی میباشد. ۴. در بین مکاتب مختلف موجود در دنیا، بدون تعصب و پیشداوری و براساس تجارب بشری میتوان قاطعانه گفت که اسلام، بیشترین ظرفیت را در این زمینه دارد.
۵. نتیجه نهایی اینکه در عصر حاضر که موضوع سلطهجویی که امری رایج بوده و تحقق آن بسیار پیچیدهتر از گذشته است و تشخیص آن برای حتی کشورهای با تجربه طولانی حکومت و استقلال سخت میباشد، مطالعه تاریخ روابط استعماری، بهرهبرداری از تجربیات جهانی و دقت در انتخاب راه و اتخاذ تصمیمهای درست، نیازمند همفکری ملی و تعامل منطقهای و جهانی با کشورهایی است که سرنوشت مشترکی دارند.
اما بیان این مطالب، پایهریزی تحلیلی از وقایعی است که این روزها در کشور ما جریان دارد و نشان داده شد که مردم ما نسبت به آلام یکدیگر حساس هستند و مسئولان هم قطعا نمیخواهند چنین وقایع تأسفباری در کشور روی دهد؛ بنابراین نه مردم و نه مسئولان از ایجاد چنین وضعیت اسفناک سودی نمیبرند بلکه تبدیل به یک تراژدی ملی میشود؛ علیالخصوص در کشوری مثل ایران که دارای مردمی مهربان و به لطف خداوند دارای کنشهای اجتماعی مملو از عاطفه هستند، این خود امتیاز بزرگ ملت ایران و یکی از رموز همبستگی تاریخی و درازمدت و بیسابقه مردم ما میباشد که نمونههای دیگری از آن به شرح زیر است:
- مشارکت عامه مردم در انقلاب علیه مظالم شاه و اطرافیانش- مشارکت عموم مردم در دفاع مقدس
- شرکت جوانان و نوجوانان در دفاع از حرم- بسیج همه اقشار اعم از متخصص یا غیرمتخصص در تقابل با کرونا به برکت شکلگیری بسیج سلامت- همراهی و مشارکت عموم مردم در حرکات مومنانه و دستگیری و رسیدگی به اقشار آسیب پذیر جامعه- حضور پررنگ و پرشور مردم در مناسبتهای مذهبی و اماکن متبرکه در ایام مختلف و در راس همه مشارکت ایرانیان در حرکت اعجابانگیز و گسترده راهپیمایی اربعین حسینی (ع) که این حضور ایرانیان، بیش از کل جمعیتی است که از تمام دنیا در ایام حج به زیارت خانه خدا میروند.
این موارد و بسیاری دیگر، حکایت از وجود یک عامل بسیار مثبت عواطف انسانی میکند که یکی از علل اصلی بقای پایدار و انشاءالله همیشگی ملت بزرگ و نجیب و غیور ایران است.
اگر ما مردم ایران در حفظ این سنت حسنه یعنی بروز عواطف جدی و تأثیرگذار مراقبت نکنیم، ممکن است موجب سوءاستفاده دشمنان گردد و در حوادث اخیر هم عدهای فریبخورده از عواطف و احساسات مردم سوءاستفاده کرده و اغتشاش ایجاد کرده و موجب غارت و تخریب اموال عمومی و قتل نفس شده و از همه بدتر اینکه با آبروی نظامی بازی کردند که ریشه در اسلام اصیل و اصالت و وطندوستی عریق ملت بزرگ و با نجابت ما دارد که به قیمت خون صدها هزار شهید این انقلاب بینظیر خدایی را که پایههای آن بر دلهای مردم مومن و دلسوخته ما گذاشته شده و جلوههای بسیار مهم و عظیمی در تاریخ بشر داشته که از جمله آنها احیای اسلام و عرق دینی و ملی میباشد را تأسیس کردند و درمقابل سلطهجویی جنایتکارترین حکومتگران تاریخ بشر یعنی غارتگران آمریکایی و شیاطین هرزه و بیمقدار صهیونیست، با صلابت تمام ایستاده و این توانمندی، شجاعت و تدبیر درست در مقابله با نواستعمارگرانی قرار دارد که روزگاری ایران را منطقه نفوذ، منافع و استثمار خود میدیدند و در شرایطی که حاکمان آمریکا برای ادامه استعمار و استثمار ملتهای منطقه گروههای تروریستی که از میان اراذلواوباش منطقه جمعآوری کردند را حمایت نمودند تا بتوانند با آتشافروزی اهداف شوم خود را محقق سازند.
مانند داعشیهای مولود آمریکا که با حمایت رژیمصهیونیستی، غربیها و برخی از کشورهای منطقه، روی جنایتکاران تاریخ را سفید کردهاند و به هیچکس و هیچچیز رحم نکردند. بهطوریکه ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود، کلینتون وزیر خارجه دولت اوباما را متهم میکند که شما داعش را تولید کردید و خود آمریکاییها از اغراق به این واقعیت تلخ شرم دارند بهطوریکه هر کدام از آنها، جناح دیگر را متهم به حمایت از این گروه نمودند.
همین گروه نفرتانگیز، زمانی تنها از طریق تلاش سلسله رزمندگان داوطلب ایرانی که بازمانده فتیان و جوانمردان تاریخ پرافتخار ایران بوده و هستند و با رشادت و فداکاری و فرماندهی سپهسالار بزرگ تاریخ ایران و اسلام سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی، در کمک به جوانمردان عراقی به فرماندهی ابومهدی مهندس، شکست خورده و مانع از تسلط ابوبکر بغدادی در عراق و افراطیهای بیرحم در سوریه شدند و باز از نیمخورده باقیمانده از داعش نگذشتند و این جنازه نیمهجان داعش با حمایت آمریکاییها به افغانستان برده شد و بلای جان این مردم ستمکشیده از جور ۲۰ ساله آمریکاییها شدند و نمونه آخرین جنایات آنها، انفجار یک مدرسه در افغانستان است که تعداد زیادی از دختران مظلوم افغان طی آن به شهادت رسیدند؛ درحالیکه نه به کنیزی بردن زنان ایزدی در عراق و نه به شهادت رساندن دختران نوجوان شیعه از خانوادههای فقیر افغانی -که در اینجا باید پرسید: «بای ذنب قتلت» - موجب جریحهدار شدن احساسات غربیها نشد، اما همین افراد اکنون مدعی حمایت از حقوقبشر و زنان در ایران هستند؛ لذا هوشیاری دربرابر جریان استعماری، حفظ وحدت و انسجام برای رفع برخی سوءتفاهمات و مشکلات داخلی توسط ملت در درون خود و خانواده، جلوگیری از مداخله خارجی و توجه به اینکه دشمنان همواره در تلاش برای سوءاستفاده از وقوع برخی رویدادها در جهت تامین منافع خود هستند که خدایناکرده برای کشور و ملت میتواند خسارات جبرانناپذیری به دنبال داشته باشد ضرورتی انکارناپذیر است.
ملت بزرگ ایران بیتردید این بار نیز همچون همیشه تاریخ خود، در کنار هم و با همراهی و همکاری با یکدیگر خواهند توانست مسیر پیشرفت کشور و قطع دست بدخواهان این مرز و بوم که حتما خیرخواه ملت و کشور ایران نیستند را محقق نمایند.
منابع:
اتحادیه، منصوره (۱۳۸۰). انفصال هرات، تهران: سیامک و نشر تاریخ ایران.
آدمیت، فریدون (۱۳۶۰). شورش بر امتیازنامه رژی: تحلیل سیاسی، تهران، پیام.
اعتمادالسلطنه، محمدحسن بن علی (۱۳۴۸). خلسه، به کوشش محمد کتیرایی، تهران، زبان و فرهنگ ایران.
امینالدوله، میرزاعلی خان (۱۳۷۰). خاطرات سیاسی، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.
بینا، علیاکبر (۱۳۴۸). تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران: از گلناباد تا ترکمنچای، چاپ چهارم.
تیموری، ابراهیم (۱۳۶۱). تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران، تهران، امیرکبیر.
تیموری، ابراهیم (۱۳۳۳). عصر بیخبری یا تاریخ امتیازات در ایران، تهران، اقبال.
جعفریان، رسول (۱۳۷۳). «شرح احوال حجتالاسلام میرزا محمدحسن شیرازی»، سده تحریم تنباکو (مجموعه مقالات)، به کوشش موسی نجفی و رسول جعفریان، تهران، امیرکبیر.
خانملک ساسانی، احمد (۱۳۵۲). سیاستگران دوره قاجاریه، تهران: هدایت، بابک.
دزفولی، محمد (۱۳۷۳). «ابعاد شخصیت میرزای شیرازی»، سده تحریم تنباکو (مجموعه مقالات)، به کوشش موسی نجفی و رسول جعفریان، تهران، امیرکبیر. راعی گلوجه، سجاد (۱۳۹۰). قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی. زرگرینژاد، غلامحسین (۱۳۷۴). رسائل مشروطیت: هجده رساله و لایحه درباره مشروطیت، تهران: کویر. سپهر، محمدتقی بن محمدعلی (۱۳۷۷). ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، به کوشش جمشید کیانفر، تهران. سیمونیچ، ایوان اوسیپوویچ (۱۳۵۳). خاطرات وزیرمختار از عهدنامه ترکمانچای تا جنگ هرات، ترجمه یحیی آرینپور، پیام. صفائی، ابراهیم (۱۳۴۶). اسناد سیاسی دوران قاجاریه، تهران، بینا.
طاهری، ابوالقاسم (۱۳۵۴). تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی.
محمود، محمود (۱۳۶۷). تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن ۱۹، تهران، اقبال.
مستوفی، عبدالله (۱۳۴۳). شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، کتابفروشی زوار.
ناظمالاسلام کرمانی، محمد (۱۳۶۳). تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.
واتسون، رابرت گرانت (۱۳۴۰). تاریخ ایران: دوره قاجاریه، ترجمه وحید مازندرانی، تهران.
ولایتی، علیاکبر (۱۳۷۲). تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، تهران، وزارت امور خارجه.
پینوشتها:
۱. سِر جان مکنیل Sir John Mc. Neil پزشک جراح و عضو هیات همراه سِر جان ملکم (نماینده مختار و مامور مخصوص انگلستان در ایران) در سال ۱۸۱۰ م بود. وی در سالهای ۱۸۲۱ و ۱۸۲۲ م با هنری ویلوک بهعنوان جانشین دکتر شارپ و همچنین منشی موقت هنری ویلوک همکاری داشته است. مکنیل در سال ۱۸۳۰ م موقتا به سِمت دستیاری سروان کمپبل منصوب شد.
او در ۳۰ ژوئن ۱۸۳۵ م بهعنوان دبیر سفارت مامور عرض تبریک جلوس محمدشاه بود. (رابینو، دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، ص ۱۰۸؛ قاضیها، اسنادی از روند اجرای معاهده ترکمانچای، ص ۳۱۷) عمدهترین ماموریت مکنیل در ایران منصرف کردن ایران از اندیشه بازپسگیری هرات بود (طاهری، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، ج ۲، صص ۱۴۷-۱۴۶). سیمونیچ، وزیرمختار روسیه در ایران، وی را چنین توصیف کرده است: «آقای مکنیل که ما به استعداد و لیاقت او اذعان داریم جنون فتنهانگیزی را به حد کمال رسانید. این مرد نمیتوانست درک کند که از راههای عادی هم میتوان به مقصود رسید؛ بلکه تمام همّش مصروف ایجاد مشکلات و گره انداختن در کارها و گفتگوهای زیرگوشی یعنی تشبّث به همه طرق و دسایسی بود که تولید شایعه و بگومگو در میان مردم میکند [..]. آقای مکنیل نفرت و اکراه خود را در مورد فهم و شعور رئیس [سِر جان کمپبل]پنهان نمیداشت و او را علنا نادان میخواند» (سیونیچ، خاطرات وزیرمختار، صص ۴۵-۴۴).
سیمونیچ همچنین در شیوه رفتار مکنیل با درباریان قاجار مینویسد: «باید اعتراف کرد که رفتار آقای مکنیل برخلاف انتظار، چندان سنجیده و عاقلانه نبود. او که با توقعات نامحدود به ایران آمده بود آخرین دوستانی را که انگلستان هنوز در این کشور داشت از خود میراند. به رأیالعین میدیدم که همهجا، چون سایه حاجی [میرزا آغاسی]را دنبال میکند. رفتارش با وزیر امور خارجه فوقالعاده توهینآمیز است و از تماس با این وزیر نه بهصورت رسمی، که البته نجیبانهتر بود، بلکه تلویحا و بهعنوان اینکه محرمانه با حاجی تبانی کردهاند خویشتنداری میکند و دستاویزش این است که وی خود را به دولت روسیه فروخته است. اعتماد او به قدرت بیانتهای خویش و اعتقادش به اینکه عنقریب ساده و آسان صاحباختیار مطلق ایران خواهد شد ما را به خنده میانداخت. اما افسوس که کوچکترین باد مخالف با این احوال، خیالات خامِ او را از بیخ و بن بر باد میداد. او قادر نبود احساسات خود را کتمان کند و بر نفس خود تسلط یابد. زبان به طعن و تهدید میگشود، به گروه ناراضیها میپیوست و به ناچیزترین جهات خود را در عداد دشمنان آشتیناپذیر حاجی قرار میداد.» (سیونیچ، خاطرات وزیرمختار، ص ۱۳۳)
۲- از سال ۱۲۲۸ ق، دولت قاجار توجه خود را بهسوی بازپسگیری هرات معطوف کرد. درنتیجه، عباسمیرزا به کامرانمیرزا، حاکم هرات، امر کرد که به دولت ایران مالیات بپردازد. اما چون پاسخ منفی کامرانمیرزا را دریافت کرد به پسر خود، محمدمیرزا (محمدشاه بعدی)، ماموریت داد که به هرات رود و آن شهر را محاصره کند. اما همین که لشکریان محمدمیرزا به هرات رسیدند خبر رسید که عباسمیرزا درگذشته است.
پس از مرگ ناگهانی عباسمیرزا، محمدمیرزا از محاصره هرات منصرف شد و به تهران بازگشت تا سِمت ولیعهدی فتحعلی شاه را از دست ندهد (سپهر، ناسخالتواریخ، ج ۱، صص ۵۰۵-۵۰۰؛ نیز - واتسون، تاریخ ایران، صص ۲۵۰-۲۴۹، ۲۵۴-۲۵۳؛ بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج ۱، صص ۲۵۸-۲۵۵؛ دولتشاهی، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر هرات»، ص ۱۴۰، راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، صص ۲۹۵-۲۹۴).
۳- الیس در گزارش مورخ ۸ ژانویه ۱۸۳۶ م به لُرد پالمرستون مینویسد: «در آخرین مذاکره که با حضور حاجی میرزا آقاسی و میرزا مسعود، وزیر خارجه ایران، داشتم به آنان تذکر دادم که اقدام دولت ایران به لشکرکشی به افغانستان بیتوجهی دولت ایران را به نارضایتی دولت انگلستان نشان خواهد داد. میرزا آقاسی تذکر داد که اوباش منطقه اراضی ایران را غارت کرده رعایای ایران را به اسارت بردهاند.» (برای آگاهی از مندرجات این سند که به ش FO.۶۰/۴۰ در وزارت امور خارجه انگلستان محفوظ است - بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج ۲، ص ۴۸. برای آگاهی بیشتر در این باره - راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، صص ۳۱۴-۳۱۳).
۴- محمدشاه که در دوران ولایتعهدی یکبار به هرات لشکر کشیده و بیحصول نتیجه عقب نشسته بود پس از تاجگذاری سوگند خورد که در فرصت آتی، هرات را محاصره و آن را فتح کند. (دولتشاهی، «اختلاف ایران انگلیس بر سر هرات»، ص ۱۴۳) تلاشهای بیوقفه نمایندگان دولت انگلیس برای ممانعت از اجرای نقشه محمدشاه در حمله به هرات به نتیجه نرسید و لشکریان ایران در ۱۴ شعبان ۱۲۵۲ ق موفق شدند غوریان را فتح کنند. این بود که برای منصرف کردن شاه از قشونکشی به هرات، به متوجه کردن افکار زمامداران دولت ایران به مسائل داخلی دست یازیدند و درصدد ایجاد شورشهای داخلی در ایران برآمدند. به این منظور، به تحرکاتی در نقاط مختلف ایران دست زدند که شورش آقاخان محلاتی در کرمان و غوغای کتکخوردن سید هندی در بوشهر، و قتل و غارت ایرانیان بهدست عثمانیها در خرمشهر، و آزار زوار ایرانی در اماکن متبرکه از آن شمار بود
-۵ Pottinger
-۶ Colonel Stoddert
۷- محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن ۱۹، ج ۱، ص ۳۶۳؛ بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج ۲، صص ۶۴-۶۳. برای آگاهی بیشتر در اینباره - دولتشاهی، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر هرات»، صص ۱۴۰-۱۳۹.
۸- خان ملک ساسانی، ۱۳۵۲، ص ۱۳۴.۹- برای آگاهی از شرححال میرزای شیرازی و ابعاد شخصیت وی - جعفریان، «شرح احوال حجتالاسلام میرزا محمدحسن شیرازی»، صص ۱۸۴-۱۶۷؛ دزفولی، «ابعاد شخصیت میرزایشیرازی»، صص ۱۶۳-۱۴۸۱۰- برای مطالعه متن کامل سند امتیازنامه - ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، صص ۳۶۲-۳۶۰۱۱- آدمیت، شورش بر امتیازنامه رژی، صص ۱۰-۹،
۱۲- ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۳۶۷۱۳- آدمیت، شورش بر امتیازنامه رژی، ص ۱۴۱۴- ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۲، ص ۴۳؛ آدمیت، شورش بر امتیازنامه رژی، ص ۲۰؛ تیموری، تحریم تنباکو، ص ۶۹؛ ولایتی، مقدمه فکری نهضت مشروطیت، ص ۱۰۲؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، صص ۳۶۹-۳۶۷،
۱۵- صفائی، اسناد سیاسی دوران قاجاریه، ص ۵۷-۵۶؛ آدمیت، شورش بر امتیازنامه رژی، صص ۹۷-۹۶؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۳۹۸،
۱۶- Julius Reuter؛ برای آگاهی از شرححال بارون جولیوس رویتر - تیموری، عصر بیخبری، صص ۱۰۱ -۹۷،
۱۷- رویتر برای پیشبرد کارش در دربار فاسد قاجار، به گواهی اسناد تاریخی، پنجاههزار لیره به میرزاحسینخان مشیرالدوله و بیستهزار لیره به حاجمحسنخان و بیستهزار لیره دیگر به یحییخان رشوه داد. (برای آگاهی بیشتر درباره رشا و ارتشا در جریان مذاکرات قرارداد رویتر - امینالدوله، خاطرات سیاسی، صص ۲۲، ۳۲ و ۳۴؛ اعتمادالسلطنه، خلسه، صص ۴۹-۴۸، ۸۶؛ نیز - ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، صص ۱۱۰-۱۰۸) ۱۸- برای آگاهی از شرححال مرحوم حاجملاعلی کنی - تیموری، عصر بیخبری، ص ۱۲۳، پانوشت ۱۱۹- مستوفی، شرح زندگانی من، ج ۱، ص ۱۷۶؛ امینالدوله، خاطرات سیاسی، صص ۴۵-۴۱؛ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۱، ص ۱۳۵؛ نیز - تیموری، عصر بیخبری، صص ۱۳۵-۱۲۳؛ امیری، زندگی سیاسی اتابک اعظم، صص ۱۲۹-۱۲۸؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، صص ۱۲۶-۱۲۴. گرچه دوران دوری مشیرالدوله از مقامهای رسمی زیاد طول نکشید و ناصرالدینشاه در ۱۸ شعبان ۱۲۹۰ ق، یعنی تنها چند روز بعد، وی را که در رشت بهسر میبرد به تهران احضار کرد و نخست، به وزارت خارجه و بعدا به صدارت منصوب نمود. (برای مطالعه نمونهای از نامههایی که در این مدت میان شاه و مشیرالدوله ردوبدل شد - تیموری، عصر بیخبری، صص ۴۹-۴۱). در این باره دستخطی از ناصرالدینشاه در دست است که له لحاظ شناخت تاریخی اهمیت بسیار دارد. در این نامه ناصرالدینشاه به خط خود برای معتمدالملک، برادر مشیرالدوله، نوشته به هر دوی آنهای نصیحت کرده که از برانگیختن احساسات جامعه و بپرهیزند تا مبادا مردم در مورد بازگشت مشیرالدوله به مشاغل عالی حکومتی هشیار شوند. متن این دستخط از این قرار است: «معتمدالملک؛ مشیرالدوله امروز به تلگراف احضار شد که به خانه و سر عیال خودش بیاید. اولا به شماها همه و به خودِ مشیرالدوله نصیحت میکنم به هیچ وجه حرف بد و سرد و درشت نسبت به عامه مردم نگویند که مردم متوحش بشوند بیجهت. البته این نکته را به هیچ وجه فراموش نکنید البته. ثانیا مشیرالدوله دشمن زیاد دارد. در آمدن به طهران [= تهران]در عرض راه بسیار احتیاط دارد. مبادا خدانکرده امری روی بدهد. هر طور مصلحت بدانی از فرستادن بعضی نوکرهای محرمِ زرنگ که بروند در معیت او باشند و متوجه باشند بسیار بسیار لازم است. این دستخط را دوباره پس بده بیاورند [تا مبادا به دستِ غیر بیفتد]. در هر دو فقره کمال مراقبت را بکن البته البته» (تیموری، عصر بیخبری، ص ۴۹). مشیرالدوله سپهسالار در میانه راه نامهای در اظهار سپاس خویش در موردحمایت شاه از وی در برابر طغیان عمومی مردم نوشته که اصل آن موجود است (برای مطالعه متن این سند و مشاهده تصویر آن - تیموری، عصر بیخبری، صص ۴۹-۴۷).۲۰- برای مطالعه متن کامل این نامه که در صندوق ۱۴ اسناد وزارت امور خارجه نگهداری میشود - ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۱۳۰. رویتر و کلنس پس از دریافت این نامه به تصمیم یکطرفه ایران بر لغو قرارداد اعتراض کردند و خاکبرداری و تسطیح راه برای کشیدن خط آهن که در طول یکچهارم فرسخ در رشت آغاز شده بود را شروع به کار میدانستند. این دو افزون بر اینکه دولت ایران را مجاز به لغو قرارداد نمیدانستند بلکه درباره چهلهزار لیره سپرده و خسارات دیگر خود را بستانکار میدانستند و این اختلاف تا سال ۱۳۰۶ ق ادامه یافت تا اینکه با اعطای امتیاز تاسیس بانک شاهنشاهی [۲۰]Imperial Bank of Persia به جرج رویتر پایان پذیرفت. (تیموری، عصر بیخبری، صص ۴۱-۳۹؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه، ص ۱۳۳. برای آگاهی درباره اقدامات رویتر پس از لغو امتیاز - تیموری، عصر بیخبری، صص ۱۴۶-۱۴۲)