بسمه الله الرحمن الرحیم
شیخ ملامحمدعلی فرزند ملاعزیز معروف به حاج آخوند رستمآبادی در رستمآباد شمیران متولد شد. او مقدمات علوم اسلامی را در ایران فراگرفت و سپس برای تکمیل آن رهسپار نجف شد و از محضر شیخ مرتضى انصاری بهره جست. حاج آخوند پس از چندی به ایران بازگشت و از سوی شیخ میـرزامحمد اندرمانی (متولی مدرسه مـروی) امام جماعت مسجد مدرسه مروی شد. در زمان امامت ایشان، فقیه بزرگوار مرحوم شیخ فضلالله نوری در نماز به ایشان اقتدا کرد که این امر گویای درجه علم و معرفت مرحوم حاج آخوند است. مرحوم حاج آخوند پس از درگذشت میرزا محمد اندرمانی در ۱۲۸۲ق، و پس از بنای مدرسه سپهسالار، امامت جماعت مسجد آن مدرسه را در روزهای ماه رمضان برعهده گرفت. (آقابزرگ طهرانی، ج ۱، بخش ۴، ص ۱۴۸۰؛ طباطبایی، ص ۵۸) او در ۱۳۱۳ق، بار دیگر به عراق رفت و در زمان برپایی نهضت مشروطیت (۱۳۲۳-۱۳۲۷ق) به ایران بازگشت و در موطن خود، رستمآباد شمیران سکنا گزید. حاج آخوند از همان ابتدای نهضت مشروطیت همراه با شیخ فضلالله نوری، طرفدار مشروعه بود و همواره تا پیروزی نهضت دربرابر طرفداران مشروطه منهای مشروعه ایستادگی کرد. از همینرو، حاج آخوند در تحصنی که علما به رهبری شیخ فضلالله نوری در ۱۳۲۵ق و در مخالفت با مشروطه منهای مشروعه در حرم حضرت عبدالعظیم انجام دادند، شرکت کرد. (دولتآبادی، ج ۲، ص ۱۶۹؛ چرچیل، ص ۷۹؛ انصاری، صص ۲۷۶-۲۷۷) حاج آخوند همزمان با شیخ فضلالله نوری به اعدام محکوم شد، چون رسیدن قزاقهای مامور ابلاغ و میران قضب مامور اجرای حکم نزدیک بود، بنا به شنیدههای نگارنده، حاج آخوند برای ممانعت از اضطراب اهلبیت خود، قالیچهای برداشتند و بر سر مزرعه و کِشت خود که از مرحوم پدر بزرگوارشان، مرحوم ملا عزیز رستمآبادی، به ارث برده بودند و محل ارتزاق ایشان و اهلبیتشان بود، رفتند و منتظر ورود ماموران نشستند. بر اساس نقلهای معتبر از اهل محل، ماموران تا ضرابخانه – که اکنون باشگاه بانک مرکزی در خیابان پاسداران است آمدند؛ اما ظاهرا راه خود به رستمآباد را ادامه ندادند؛ چراکه دستور جدیدی به ایشان ابلاغ شد که ایشان را از میانه راه بازگرداند. عاقبت حاج آخوند در ۱۳۳۲ق، و به روایتی دیگر در ۱۳۳۳ق (بلاغی، ص ۲۳۵؛ آقابزرگ، همانجا) در رستمآباد شمیران درگذشت و در قبرستان رستمآباد که امروزه به بوستان اختیاریه (داور) بدل شده است، به خاک سپرده شد. بنا به نقل از دانشنامه تهران بزرگ (ج ۱، ذیل مدخل، رستمآبادی)، حضرت امامخمینی (ره) در زمان سکونت در جماران، روزی به مقبره رستمآبادی در قبرستان اختیاریه رفتند و در آنجا برای حاج آخوند قرآن قرائت کردند. نگارنده این سطور در زمان زیارت مقبره آن مرحوم متوجه فرسودگی سنگقبر وضعیت نابسامان مقبره آن مرد بزرگ شد. با پیگیریهای اینجانب و همکاری شهرداری منطقه ۳ تهران، اقدامات لازم جهت بازسازی مقبره آن مرحوم بهعمل آمد و افزون بر این، زندگینامه ایشان بهعنوان یکی از مفاخر اسلام و ایران روی سنگمزار ایشان حک شد تا آیندگان از مراتب علم و حکمت این بزرگمرد آگاه شوند و مضاف بر اینها، این اقدام نگارنده سطور نمونهای برای نجاتبخشی میراث ملی و دینی از سوی اهالی محل و دلسوزان فرهنگ و تمدن اسلام و ایران باشد. اینجانب بر این باورم که اگر مردم هر منطقهای برای احیای میراث فرهنگی منطقه خود دعوت شوند همچون خیرین مدرسهساز، کارهای کارِستانی خواهند کرد. نمونه دیگری که موضوع این مقاله است و شرح آن درپی خواهد آمد یکی از نمونههای ارزشمند معماری اسلامی و ایرانی و مسکون در عهد ایلخانان مغول، تیموریان، صفویان و قاجاریه است که بنابر گفته اهالی محل تا چند سال پیش کاملا پابرجا و استوار بوده، اما بهدلیل نبود رسیدگی کافی در معرض تخریب قرار دارد. پیشنهاد نگارنده که درپی، بهتفصیل خواهد آمد، دعوت از مردم و خیرین محل جهت احیای این بنای مهم است که انشاءالله و با توجه مسئولان امر به نهضت ملی و مردمی احیای ابنیه تاریخی در جمهوری اسلامی ایران بینجامد.
پیشینه تاریخی شاهرود
ایالت کوچک، اما پررونق قومِس (معرّبِ کومِش) سرزمین باریکی میان کوههای البرز در شمال و کویر لوت در جنوب بود که بر سر شاهراه بزرگ خراسان که از ری در اقلیم جبال میآمد و به سبزوار، نیشابور، مشهد، سرخس، مرو، و دیگر شهرهای آبادان خراسان منتهی میشد، واقع بود. این شاهراه بزرگ و اساسی بخشی از جاده معروف ابریشم را تشکیل میداد که از چین تا اروپا گسترده بود و تجارت ابریشم، ادویه و دیگر کالاهای مهم جهان باستان از طریق آن انجام میشد و از این رو، حامل عناصر فرهنگ و تمدن و علم و فناوری تمدنهای مختلف بشری درطول تاریخ بوده است. طُرفه آنکه همه شهرهای قومس بر سر این راه واقع بود. (مقدسی، ۱۹۶۷، ص ۳۵۳؛ یاقوت حموی، ۱۳۹۹ ق، ج ۴، ص ۲۰۳؛ حمدالله مستوفی، ۱۳۶۲، ص ۱۹۱)
کرسی و مرکز این ایالت درطول تاریخ، گاه دامغان و گاه بسطام در نزدیکی شاهرود امروز بوده است. نام بسطام که معرب ویستَهم به معنای پهلوان طایفه است در متون تاریخی و جغرافیایی دانشمندان مسلمان بهکرات استعمال شده است. مولف گمنام حدودالعالم (۱۳۴۰، ص ۱۴۶) مینویسد: «بسطام شهری است بر دامن کوه بهحدود گرگان، پیوسته جایی بسیار نعمت [است]». قدیمیترین یافتههای تاریخی از این منطقه، قدمت آن را به ۷۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح (در تپه سنگ چخماق به شماره ثبت آثار ملی ۱۷۷۷) میرساند. (حریریان، ۱۳۷۷، ص ۴۲؛ رحیمی، ۱۳۸۹، ص ۳۹؛ ولایتی، ۱۳۹۱، ص ۴۴) بهاینترتیب، این منطقه از قدیمیترین زیستگاههای شناختهشده بشر در جهان است. ابنحوقل (۱۹۷۹، ص ۲۷۱) گوید روستاهای بسطام خرمترین روستاهای قومس هستند و در باغهای آن، میوه فراوان حاصل میشود. مقدسی (صص ۳۵۶- ۳۵۵) در وصف مسجد بسطام که هنوز هم پابرجاست، مینویسد: «مسجدی پاکیزه است و مانند قلعهای است و در میان بازار قرار دارد.» یاقوت حموی (۱۳۹۹، ج ۲، ص ۵۳۹) از بازارهای بسطام و فراوانی ارزاق و نعمات الهی در این راه گفتگو کرده است. او (ج اول، ص ۶۲۳) از سیب بسطام تمجید کرده و گوید بر فراز تپهای در نزدیکی آن شهر، کاخی بزرگ قرار دارد که گرداگرد آن، بارویی کشیده شده و گویند از بناهای شاپور ذوالاکتاف است. ابنبطوطه هم که در قرن هشتم از این شهر دیدن کرده گفته یاقوت را تایید کرده است. (ابنبطوطه، ۱۳۵۹، ج ۳، ص ۸۳) ایالت کوچک، اما پررونق قومِس (معرّبِ کومِش) سرزمین باریکی میان کوههای البرز در شمال و کویر لوت در جنوب بود که بر سر شاهراه بزرگ خراسان که از ری در اقلیم جبال میآمد و به سبزوار، نیشابور، مشهد، سرخس، مرو، و دیگر شهرهای آبادان خراسان منتهی میشد، واقع بود. این شاهراه بزرگ و اساسی بخشی از جاده معروف ابریشم را تشکیل میداد که از چین تا اروپا گسترده بود و تجارت ابریشم، ادویه و دیگر کالاهای مهم جهان باستان از طریق آن انجام میشد و از این رو، حامل عناصر فرهنگ و تمدن و علم و فناوری تمدنهای مختلف بشری درطول تاریخ بوده است. طُرفه آنکه همه شهرهای قومس بر سر این راه واقع بود. (مقدسی، ۱۹۶۷، ص ۳۵۳؛ یاقوت حموی، ۱۳۹۹ ق، ج ۴، ص ۲۰۳؛ حمدالله مستوفی، ۱۳۶۲، ص ۱۹۱)
کرسی و مرکز این ایالت درطول تاریخ، گاه دامغان و گاه بسطام در نزدیکی شاهرود امروز بوده است. نام بسطام که معرب ویستَهم به معنای پهلوان طایفه است در متون تاریخی و جغرافیایی دانشمندان مسلمان بهکرات استعمال شده است. مولف گمنام حدودالعالم (۱۳۴۰، ص ۱۴۶) مینویسد: «بسطام شهری است بر دامن کوه بهحدود گرگان، پیوسته جایی بسیار نعمت [است]». قدیمیترین یافتههای تاریخی از این منطقه، قدمت آن را به ۷۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح (در تپه سنگ چخماق به شماره ثبت آثار ملی ۱۷۷۷) میرساند. (حریریان، ۱۳۷۷، ص ۴۲؛ رحیمی، ۱۳۸۹، ص ۳۹؛ ولایتی، ۱۳۹۱، ص ۴۴) بهاینترتیب، این منطقه از قدیمیترین زیستگاههای شناختهشده بشر در جهان است. ابنحوقل (۱۹۷۹، ص ۲۷۱) گوید روستاهای بسطام خرمترین روستاهای قومس هستند و در باغهای آن، میوه فراوان حاصل میشود. مقدسی (صص ۳۵۶- ۳۵۵) در وصف مسجد بسطام که هنوز هم پابرجاست، مینویسد: «مسجدی پاکیزه است و مانند قلعهای است و در میان بازار قرار دارد.» یاقوت حموی (۱۳۹۹، ج ۲، ص ۵۳۹) از بازارهای بسطام و فراوانی ارزاق و نعمات الهی در این راه گفتگو کرده است. او (ج اول، ص ۶۲۳) از سیب بسطام تمجید کرده و گوید بر فراز تپهای در نزدیکی آن شهر، کاخی بزرگ قرار دارد که گرداگرد آن، بارویی کشیده شده و گویند از بناهای شاپور ذوالاکتاف است. ابنبطوطه هم که در قرن هشتم از این شهر دیدن کرده گفته یاقوت را تایید کرده است. (ابنبطوطه، ۱۳۵۹، ج ۳، ص ۸۳)
کرسی عرفا و مجاهدین اسلام
ناصرخسرو (ص ۳) بسطام را در سال ۴۳۸ ق، به چشم دیده و آن را مرکز قومس شمرده و در آن شهر، به قبر عارف بزرگ، بایزید بسطامی که در سال ۲۶۰ ق، وفات یافته اشاره کرده است. آرامگاه این عارف بزرگ همچنان مورد تکریم و تعظیم مردمان است. ابنبطوطه (۱۳۵۹، ج ۳، ص ۸۳) هم که در قرن هشتم هجری قمری از این بقعه بازدید کرده از گنبدی که بالای قبر بایزید بسطامی افراشتهبوده یاد کرده است. همو از مقبره یکی از اولاد حضرت امام جعفر صادق (ع) درکنار قبر بایزید یاد کرده که امروزه به نام حرم امامزاده محمد دیباج (ع) زیارتگاه ارادتمندان اهل بیت (علیهمالسلام) است. غازان خان محمود (۷۰۳-۶۷۰ ق)، ایلخان معروف، دو گنبد مجزا، اما قرینه، برای بایزید بسطامی و امامزاده محمد (ع) بنا کرده که به گنبد غازانخان معروف و هنوز پابرجا است. غازانخان قصد داشت که پیکر بایزید را به داخل گنبد انتقال دهد، اما، چون بایزید را در خواب میبیند که اظهار نارضایتی از نبش قبر میفرماید، از تصمیم خود منصرف میشود. غازانخان بعد از وفات در این محل به خاک سپرده شد. قبر علاءالدین محمد غوری (۶۱۳ ق) هم در همین محل قرار دارد. امامزاده محمد بن جعفر الصادق (ع) که او را به جهت زیبایی و جمال و گشادهرویی و علوّ کمال، به دیباج ملقب نموده بودند، سیدی صالح، عابد، شجاع، و سخاوتمند بود. او از راویان حدیث است که روایات فراوان از پدر بزرگوارش نقل کرده است. محل سکونت اصلی وی در روضهای میان مکه و مدینه بوده است، اما چون شخصی نامهای نوشته و در آن، به حضرت فاطمه زهرا (سلامالله علیها) و خاندان رسول اکرم (ص) بیحرمتی کرده بود دست به قیام میزند؛ لذا وی در سال ۱۹۹ یا ۲۰۰ هجری قمری و در زمان مأمون عباسی قیام میکند. برخی تواریخ محل قیام را مکه و شماری دیگر مدینه ذکر کردهاند. وی نخست مکه را تصرف کرد و حاکم مکه، داود بن عیسی هاشمی را از شهر بیرون راند. مأمون عباسی عیسی بن یزید جَلودی را مامور سرکوب این قیام کرد. در گیرودار جنگ، امامزاده محمد (ع) زخمی شدند. یاران او را از معرکه خارج ساختند و به کوه بشیر بردند. اما پس از سه روز محاصره امامزاده و یارانش اسیر شدند. عیسی جلودی ایشان را به همراه طالبیان به زنجیر کشید و به خراسان نزد مأمون عباسی فرستاد. اما آن حضرت در سال ۲۰۳ ق، در بسطام درگذشت. قدیمیترین سند تاریخی که از محل وفات محمد الدیباج (ع) سخن به میان آورده ابونصر بخاری (وفات بعد از ۳۴۱ ق) است. (برای آگاهی بیشتر در این باره نک. فقیه بحرالعلوم، ۱۳۹۱، صص ۸۰-۷۶)
در چهار فرسخی بسطام، بر سر راه استرآباد، شهر خرقان واقع است که در قرون هفتم و هشتم از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بوده است. حمدالله مستوفی (ص ۱۸۶) گوید: «خرقان دیهی است از توابع بسطام. هوای خوش و آب فراوان دارد و از مزارات اکابر تربت شیخ ابوالحسن خرقانی در آن موضع است.»
قلعه حسینقلیخان جهانسوز میرزا امیرنویان
در دوران قاجاریه، شاهرود و بسطام، هم بهدلیل نزدیکی به استرآباد (خاستگاه قاجاریه) و هم بهدلیل آبوهوای خوش و محصولات کشاورزی بدیع و کمنظیر و قرارگرفتن بر سر جاده زیارتی پایتخت سیاسی ایران (تهران) به پایتخت مذهبی ایران (مشهد مقدس) مورد اهمیت و توجه بود. از این روی، تختگاه و محل حکمرانی یکی از ادبا، دانشمندان، خوشنویسان و فرهیختگان ایرانزمین به نام حسینقلیخان جهانسوز میرزا امیر نویان قرار گرفت. از میان ایل قاجار، بهرغم همه بیتدبیریها و کاهلیهای شاهان قاجار که مایه افسوس هر ایرانی میهندوستی است، بعضی رجال بزرگ و ارجمندی برخاستند که نامشان در تاریخ ماندگار گشته است؛ نظیر فرهاد میرزا معتمدالدوله (۱۳۰۵-۱۲۳۳ ق) فرزند پانزدهم عباس میرزا نایبالسلطنه، ادیب و شاعر و مجتهد و رجل سیاسی معروف دوره قاجار واقف صحن و گلدستههای کنونی مطلای آستان مقدس کاظمین (ع) که قول او در ادبیات و نسخهشناسی کتب عربی و فارسی قول وثیق اهل علم است. دیگر رجل ادیب و فرهیخته نامی ایل قاجار حسینقلی خان جهانسوز میرزا (۱۳۱۸-۱۲۴۸ ق) پسر پنجاهویکم فتحعلی شاه و از طرف مادری نوه دختری حسینقلی خان بیگلربیگی ارومیه بود. او را به نام پدربزرگ حسینقلی خان جهانسوز (۱۱۹۱-۱۱۶۴ ق؛ پسر محمدحسن خان قاجار و برادر آغامحمدخان قاجار و پدر فتحعلی شاه و مدعی سلطنت در عهد کریمخان قاجار) جهانسوز نام نهادند.
حسینقلی خان جهانسوز در سالهای ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ ق، حاکم ارومیه بود. از ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۹ ق، حاکم بسطام و شاهرود شد. در ۱۳۱۰ ق، با منصب و درجه امیر نویانی (بهمعنی فرمانده کلّ قشون ایران) که بالاترین درجه نظامی بود، بهجای سلطان محمدمیرزا سیفالدوله معروف به آقای داماد، حاکم همدان و رئیس قشون آنجا شد. حکومت وی در همدان زیاد طول نکشید و در ۱۳۱۱ ق، دوباره حاکم شاهرود شد. پس از اینکه آقا وجیه امیرخان سردار ملقب به سردار معظم شد و در ۱۳۱۳ ق، حکومت شهرهای شاهرود، بسطام، سمنان، دامغان و استرآباد را گرفت به تهران آمد. اما چون امیرخان سردار به غارت مردم و چپاول بیتالمال مشغول شد، از این سمت برکنار شد و جهانسوز میرزا مجددا حاکم شاهرود و بسطام شد و به درخواست خودش تا زمان وفات (۱۳۱۸ ق) در این شهر باقی ماند. جهانسوز میرزا فرمانده کل قشون ایران و دارای امتیاز و نشان و حمایل مخصوصبهخود بود. (بامداد، ج ۵، صص ۵۵-۵۴)
جهانسوز میرزا در منطقه مهم فرهنگی و تمدنی «مغان» شاهرود، از محلات کهن قومس که قدمت آن به دوران پیش از اسلام میرسد و بنا به نام آن، احتمالا از مراکز موبدان زردشتی بوده است، قلعهای معمور را به مساحت حدود ۵۰۰۰ مترمربع که قدمت آن حداقل به عهد ایلخانان میرسید و از نمونههای برتر معماری اسلامی و ایرانی است بهعنوان سکونتگاه اختیار کرد. گرچه کتیبه یا نوشتهای درباره قدمت بنا به دست نیامده است، اما شیوه معماری و سفالینههای موجود در بنا نشان از بنا یا تعمیر بنا در عهد ایلخانان و مرمت آن، در عهد صفویه دارد. این قلعه دارای برجهای متعدد مرتفع دیدبانی، یخدان، تالارهای زیبا، عمارتها و ابنیه، نگارخانه، شاهنشین، منجمخانه (محل زندگی و فعالیت علمی آقاعلی کَرّو (کسی که گوشش سنگین میشنید) حسابدار و منجم عهد قاجار، اندرونی و بیرونی، کالسکهخانه، حمام بسیار زیبا، و دیگر بخشها بوده است. تالار قلعه تا همین سالهای اخیر برپا بود و نگارخانهای داشت که به نقاشیهای رستم و سهراب، لیلی و مجنون، هفتخوان رستم، بیژن و منیژه، و شمایل رجال قاجار بهویژه مرحوم میرزا تقیخان امیرکبیر که از دوستان و نزدیکان جهانسوز میرزا بود بهصورت برجسته بر روی دیوار و سقف مزین شده بود. گرچه اسناد دفتری، نوشتهها، مکاتبات و تلگرافهای میرزا جهانسوز با مقامات کشوری و لشکری و آثار خوشنویسی تحریری وی بههمت بعضی از بازماندگان خاندانش به سازمان اسناد و کتابخانه ملی تحویل داده شده و از گزند ایام در امان مانده است (شماره آرشیو ملی ۳۹۷۶۱/۹۹۹ تا ۳۹۷۸۵/۹۹۹)، اما متاسفانه بخش بزرگی از سکونتگاه وی در سالهای اخیر دچار تخریب شده و تعداد زیادی از راههای ارتباطی بین اتاقهای آن مسدود شده و برخی طاقچههای نگارین با آجر و کاهگل بستهشدهاند. آوار طبقات بالا مسیر طبقات پایین را مسدود کرده، حیاط بیرونی محل تخلیه نخالههای ساختمانی شده و اکثر اتاقها بهویژه حمام بسیار زیبای آن زبالهدانی شده است. بهعلت حفاریهای متعدد غیرمجاز پایه برخی اتاقها دچار آسیب جدی شده است. انجام کاهگلهای متعدد طی سالیان، روی بام بار سقف را سنگین کرده و این امر نیز یکی از عوامل تهدیدکننده ایستایی بناست. برداشتن تیرهای سقف به طمع چوب باعث ریزش سقف بسیاری از اتاقها تخریب گچبریها شده است. اکثر درهای قلعه و درهای اُرُسی و گچبریها ربوده شده و به خارج از کشور جهت فروش غیرمجاز منتقل شده است. درها و پنجرههای باقیمانده هم در معرض خوردگی موریانه هستند. مایه تاسف است که برخی سوداگران بیاعتنا به تعلق این مواریث ارزشمند ملی که متعلق به همه ما، از گذشته، حال و تا آینده است، اینگونه چوب حراج به این مواریث میزنند و این گنجینههای ملی را به ثمن بخس در بازارهای مکاره غرب به فروش میرسانند.
مراد از نگارش این سطور یادآوری این مطلب است که ابنیهای، چون قلعه حسینقلی خان جهانسوز میرزا که اوج هنر معماری اسلامی و ایرانی و فرهنگ و مدنیت از زمان ایلخانان مغول، تیموریان، صفویه و قاجاریه بوده و یادمان اندیشه و فن هنرمندان معمار این مرزوبوم است نه یک میراث خانوادگی صِرف متعلق به یک خاندان است و نه کالای معامله سوداگران بیریشه. این مواریث حامل عناصر ملی و میهنی و بهلحاظ معنوی متعلق به همه ایرانیان هستند و با قدرت و استقامت باید برجای بمانند. نگارنده سطور اهل تحقیق را به مداقه در این اثر معماری اسلامی و ایرانی فرامیخواند تا بر دانستههای ما درباره این بنا بیفزایند. همچنین بهعنوان رئیس «کمیته فرهنگ و تمدن اسلام و ایران شورای عالی انقلاب فرهنگی» مسئولان امر بهویژه برادر ارجمند جناب آقای دکتر ضرغامی، وزیر محترم وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی را که از دلسوزان فرهنگ و تمدن اسلام و ایران هستند و دغدغه حفظ مواریث ملی را دارند به توجه ویژه به این بنا دعوت میکنم. با عنایت به اینکه این بنا همچنان استوار و پابرجاست و بخش اعظم ابنیه آن با همت رئیس فقید بنیاد مسکن انقلاب اسلامی مرحوم علیرضا تابش (۱۴۰۰-۱۳۳۱ ش) و تخصیص اعتبار بنیاد مسکن در سال ۱۴۰۰ ش، از مالکان خصوصی خریداری شده، درصورت تقویت ایستایی و ایمنی، بهعنوان مرکز فرهنگی و هنری در منطقه قابلاستفاده است. نتیجه بررسیهای نگارنده حاکی از علاقهمندی اهالی و خیرین فرهنگدوست محل در احیای این اثر ملی است که در صورت تخصیص اعتبار و همت و همافزایی دستگاههای ذیربط به اتفاقی مهم با اثری دیرپا در حفظ مواریث فرهنگی و ملی ایران اسلامی خواهد انجامید و الگویی برای موارد مشابه و ایجاد «نهضت ملی و مردمی حفظ و احیای ابنیه تاریخی» خواهد بود.
منابع
۱- ابنبطوطه (۱۳۵۹). سفرنامه: رحله، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
۲- ابن حوقل (۱۹۷۹). صوره الارض، بیروت، دار مکتبه الحیاه
۳- آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن (۱۴۰۴ ق). الذریعه الی تصانیف الشیعه، تهران، چاپخانه مجلس
۴- انصاری، مهدی (۱۳۷۶). شیخ فضلالله نوری و مشروطیت: رویارویی دو اندیشه، تهران، امیرکبیر
۵- بامداد، مهدی (۱۳۵۷). رجال عهد قاجار، تهران، زوار
۶- بلاغی، عبدالحجت (۱۳۵۰). تاریخ تهران، قم، مازیار
۷- چرچیل، ج. پ. (۱۳۶۹). فرهنگ رجال قاجار، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، تهران، بینا
۸- دولتآبادی، یحیى (۱۳۶۱). حیات یحیى، تهران، بینا
۹- حدودالعالم (۱۳۴۰). اثر مولفی ناشناس، تهران، دانشگاه تهران
۱۰- حریریان، محمود (۱۳۷۷). تاریخ ایران باستان، تهران، سمت
۱۱- حمدالله مستوفی (۱۳۶۲). نزه القلوب، به کوشش گای لسترنج، تهران، دنیای کتاب.
۱۲- رحیمی، مجتبی (۱۳۸۹). شاهرود: قاره کوچک، تهران، میردشتی
۱۳- طباطبایی، محمدهادی و دیگران (۱۳۸۷). تهران ۱۰۰، ویژهنامه صدسالگی شهرداری تهران، تهران، شهرداری تهران
۱۴- فقیه بحرالعلوم، محمدمهدی (۱۳۹۱). هزار مزار ایران-پژوهشی در معماری و شرححال شخصیتهای مدفون در بناهای ثبتشده ایران: استان سمنان، قم، وثوق
۱۵- مقدسی، محمد بن احمد (۱۹۶۷). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران
۱۶- ناصرخسرو (۱۳۶۳). سفرنامه، به کوشش دبیرسیاقی، تهران، زوار
۱۷- ولایتی، علیاکبر (۱۳۹۱). تاریخ ایران پیش از اسلام، با همکاری جلیل عرفانمنش، هومن عباسپور، ایمان نوروزی، تهران، امیرکبیر
۱۸- یاقوت حموی (۱۳۹۹ ق). معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی