معرفی جلد پنجم مجموعۀ «تاریخ کهن و معاصر ایرانزمین»
ایران در عصر افشاریان و زندیان
اثر: دکتر علیاکبر ولایتی
ویراستاران: دکتر ایمان نوروزی؛ مرتضی فکوری؛ معصومه بنیاد
مشخصان نشر: تهران؛ امیرکبیر؛ 1393
شمارگان: 1000 نسخه
دکتر علیاکبر ولایتی در این کتاب، که پنجمین مجلد از مجموعۀ «تاریخ کهن و معاصر ایرانزمین» است به بررسی و واکاوی شواهد و مدارک تاریخی دربارۀ دوران حکومت افشاریان و زندیان در ایران پرداخته و نیمنگاهی نیز به دوران کوتاهمدت افغانهای غلجائی انداخته است. ایران در دوران صفویه به بالاترین مدارج پیشرفت علمی و فرهنگی و هنری، در قیاس با دیگر کشورهای آن عصر، رسید. اما تاریخ برای دوران پرشکوه و اوج قدرت ایران در عهد صفویه پایانی غمانگیز رقم زد. نخست، رخوت و کاهلی شاهزادگان آسایشگزینِ صفوی همچون موریانهای پایههای تخت اقتدار صفویان را از درون سست کرد و در پی آن، حکمرانانی روی کار آمدند که نه از دلاوریهای مردانۀ شاه اسماعیل، نه از سیاست شاه طهماسب و نه از اقتدار شاه عباس بویی برده بودند. در این میان، نفوذ خواجهسرایان و عملۀ حرم در امور سیاسی، پیچیدهترین امورات مملکت را از دست خبرگان و اهل فن گرفته و به عدهای سفلۀ سوداگر سپرده بود. حاصل کارْ حکومتی ناکارآمد و کمبهره از پشتیبانی مردمی بود که در هر گوشهاش غائلهای و در برابر هر سیاستش مدعی و مخالفی هویدا بود. در چنین وضعیتی، گروهی از اتباع ایران، از دودمان غلجائیان قندهار به رهبری جوانی جاهطلب، اما سیاستباز و خونریز، به نام محمود راه پایتخت در پیش گرفتند و بیآنکه خود انتظار داشته باشند، به فتوحات پیدرپی دست یافتند و تا دیوارههای کلانشهرِ اصفهان پیش تاختند. سلطان بیمایۀ صفوی، شاه سلطان حسین، که به هماناندازه که از شکوه و جلال بهرهمند بود از دانش سیاسی و اقتدار نظامی بیبهره بود جقۀ پادشاهی را به دست خویش تقدیم فرمانده غلجائی کرد. غلجائیان سرمست از این پیروزی غیرمنتظره که بیش از هر کس، خودِ ایشان را به شگفتی واداشته بود، خود را برای مدت درازی حکمرانی بر سرتاسر خاک ایران آماده میکردند. از این روی، بر آن شدند تا به اجبار و به زورِ تیغ آخته، شیعیان باورمند ایرانی و ارادتمندان راستین ائمۀ اطهار (ع) را از مسیر حقۀ تشیع بازدارند و به آیین تسنن وادار کنند. پس از محمود، پسر عموی او، اشرف نیز همین سیاست را پیش گرفت. وی با این که خود را خلیفۀ مسلمانان میدانست و از این جهت، در تعارض جدی با دولتمردان عثمانی بود، در مبارزه با تشیع دوازدهامامی در ایران با عثمانیها همرأی و همداستان بود. همین همفکری سبب شد که دولتهای اشغالگر عثمانی و غلجائی در طریق شوم تجزیۀ ارضی ایران گام بردارند. گویی طرح نانوشتۀ جدید برای ایران آن بود که آذربایجان و غرب ایران در تصرف عثمانی، اصفهان و توابع آن در تصرف اشرف، شمال ایران در تصرف روسیه و شرق ایران در تصرف مَلک حسین قندهاری باشد. اما تاریخ نشان داده که دولتهای خودکامه همواره از نقش مردم به عنوان یک عنصر مهم و سرنوشتساز در معادلات سیاسی داخلی و بینالمللی غافل بودهاند، و به همین صورت، غلجائیها هم بیتوجه به خواستۀ مردم، در سیاست قتل و آزار شیعیان و نیز تجزیۀ خاک ایران پای میفشردند. چنین بود که سردار خراسانیِ ایل افشار، نَدَرقلی معروف به نادر، با تکیه بر حمایت مردمی برای نجات ایران و مذهب تشیع بهپا خاست و قدرت را از دست غلجائیان ستاند و اشغالگران غلجائی و روس و عثمانی را از بیشۀ شیران، سرزمین سرافراز ایران، بیرون راند. دریغا که دوران اقتدار نادری دیری نپایید و با بیماری و ضعف عقل پادشاه افشار مسیر نزول و افول پیمود. با قتل نادر شاه، جنگ خاندانی افشارها برای رسیدن به تاج و تخت و گنجهای افسانهای نادر باقیماندۀ اقتدار افشاریه را از میان برد، و اگر احترام سرداران ایران به شخص نادر نبود، حکومت شاهرخ نابینا در خراسان نیز در تندباد حوادث دوران در هم پیچیده میشد. در چنین وضعیت آشفتهای، دیگر سردار ایلیاتی ایران، کریم خان، پیش از آنکه ایران باز دستخوش چپاول اشغالگران بیگانه و غارتگران خودی گردد، همچون نادر، در برابر ناوک خصم سینه سپر کرد و رشتۀ امور ایران را در دست گرفت. اما افسوس که مرگ کریم خان هم پایانی اسفبار بود بر دوران شکوه و عزت زندیه. پس از مرگ خان زند، سرداران او چون گرگان تیزدندان پارههای تخت پادشاهی ایران را به دندان خاییدند و از هم دریدند؛ چنانکه پیکر بیجان کریم خان روزها بر روی زمین ماند. چندی بعد، جوانی از خاندان زند به نام لطفعلی خان با رشادتی مثالزدنی اقتدار کریم خان را برای مدت کوتاهی احیا کرد، اما در برابر خیانت سیاستباز خودی، حاجی ابراهیم خان کلانتر، و دژخیمی دشمن قسمخوردۀ خاندان زند، آغا محمد خان قاجار، کاری از پیش نبرد و چشم و جان خویش را باخت. ایران پس از گذر ار این دوران پرخطر و پرآسیب، چشمانتظار روزگار آرامش بود، آرزویی که تا سالها بعد محقق نشد.
جلد پنجم «تاریخ کهن و معاصر ایرانزمین» کوششی است در شناخت این دوران پرآشوب تاریخ ایران و تلاشی است در بازگویی ناگفتههای ایرن عرصه. نگارنده میکوشد پا به پای خواننده روح عصر و زمان ایران آن دوران را دریابد و در کنار بررسی تاریخ سیاسی، از تحولات علمی و اوضاع اجتماعی و فرهنگی آن عصر نیز بازنماند. نگارنده در این کتاب کوشیده با تبیین جامع و مانع حوادث تاریخ آن عصر، انگیزهها و روشهای کارگزاران حکومتی و بزرگان سیاست و دانش آن عصر را دریابد و آثار و نتایج نیک و بد تصمیمات آنان را منصفانه شرح دهد.
مهمترین عناوین و موضوعات مطرحشده در این کتاب، بهترتیب، عبارتند از:
معرفی و نقد گزیدهای از منابع دوران سلطنت غلجائیها و افشاریه و زندیه؛ تاریخ سیاسی ایران در دوران حکومت غلجائیها؛ دوران فترت میان افغانان و افشاریان؛ فرمانروایی دودمان افشار؛ فرمانروایی دودمان زند؛ تاریخ تشیع در ایران عهد افشار و زند؛ حیات اجتماعی و علمی و فرهنگی ایران در عصر افشاریه و زندیه.